
- نگاه «مارمولک» در ظاهر، نخست باعث یک خطای دیداری میشود بخصوص برای متعصبین ولی در عمقِ فیلم با زبانی کمیک یک حرف و مسئلهی بزرگ دینی بیان میگردد.
- متاسفانه فیلم در سال اکرانش مورد کژاندیشی قرار گرفت و بار دیگر سناریوی «لیلی با من است» تکرار شد.
- خطبهی آخر فیلم گفتههای یک فرد خطاکار است که پس از گذر از نمایش و شامورتی بازی، اینک بر صندلی دین به خدا رسیده است.
- «مارمولک» را میتوان سالهای سال دوست داشت و با آن لذت برد و خندید. نه به ابتذال فیلمفارسی سقوط کرده و نه شعار میدهد.

کمال تبریزی در کارنامهی سینماییاش دو فیلم بسیار درخشان بر تارک سینمای کمدی ایران به ثبت رسانده است؛ دو فیلمی که همچنان هم به عنوان آثار اصیل ژانر کمدی برشمرده میشوند و جزو الگوها هستند. هر دوی این فیلمها با بازی پرویز پرستویی است. پرستوییای که در نقشهای جدی خوش درخشید. در این دو اثر تبریزی نشان داد که با یک فیلمنامه درست و درمان میتواند یک کمدی آبرومندانه و هنرمندان با پرسوناژ بیافریند.
این دو فیلم «لیلی با من است» و «مارمولک» هستند. دو فیلمی که در زمان اکرانشان بشدت دچار مشکل خطوط قرمز قرار گرفتند و از طرف گروههای مختلف لعن و نفرین شدند.
«مارمولک» اثری است جسارت برانگیز، نفوذگر و اجتماعی که با خلق موقیعت کمیک، هم انسان میسازد و هم درام. متاسفانه فیلم در سال اکرانش مورد کژاندیشی قرار گرفت و بار دیگر سناریوی «لیلی با من است» تکرار شد. گروههایی که هنوز هم فیلم از پرده پایین میکشند و معلوم نیست مجریان و نمایندگان چه کسانی هستند، مجری این طرح بودند.
با اینکه در باب جلوگیری این دو فیلم خودِ تبریزی و تهیهکننده بعدها گفتند در همان زمان اکران این دو اثر، به خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و ایشان با تماشای فیلمها محتوای این دو اثر را تایید کردند، اما مثل اینکه همیشه جوگیریهای سیاسی امان از دامن هنر برده است و همچنان اسیر این کژاندیشیها هستیم. اما بالاخره پس از چندین سال «مارمولک» اجازهی پخش در شبکهی نمایش خانگی گرفت، فیلمی که میتوان به جرات گفت ۹۹ درصد ایرانیان در طول مدت خاک خوردن نسخهی اصلی، «مارمولک» را دیدهاند اما بار دیگر از نسخهی منتشر شده حمایت شد.
شیفتگی و عامل جذب «مارمولک» بعد از این همه سال اساساً در زبان طنز و تجانس آن با جامعه است. یک زندانی فراری به نام رضا مارمولک در لباس یک روحانی عارفمسلک از زندان میگریزد و اکنون باید نقش بازی کند. او در توفیقی اجباری در لباسی درمیآید که وی را نهایتاً آدم میکند و تمامیت «مارمولک» همین است؛ آدمیت از پس بیریا بودن و تزویر.
نگاه «مارمولک» در ظاهر، نخست باعث یک خطای دیداری میشود بخصوص برای متعصبین ولی در عمقِ فیلم با زبانی کمیک یک حرف و مسئلهی بزرگ دینی بیان میگردد. این مسئله همچون آثار مبتذل مذهبی دههی شصت که فیلمفارسیهای مذهبی بودند شعار نمیدهد و خروار خروار دیالوگ به اصطلاح دینی به توبرهاش نمیریزد بلکه با قصه، درام، کشش و همراه نمودن مخاطب عام تاثیر اصلیاش را میگذارد.
این تاثیر اصلی همان پیام و رسالت اصلی دین الهی است؛ اینکه چگونه باید انسان بود و انسانی زیست. مسیر آخوندِ قلابی شدن برای رضا مارمولک یک راه جدید است بهسوی آدمیت و تغییر که همهی اینها در لوای موقعیت او شکل میگیرد. خطبهی آخر فیلم گفتههای یک فرد خطاکار است که پس از گذر از نمایش و شامورتی بازی، اینک بر صندلی دین به خدا رسیده است و دیگر نمیتواند در آن جایگاه دروغ بگوید، بلکه باید از انسانیت دم بزند و این انسانیت از پسِ زیست او در فرم اثر میآید و نه اینکه الصاق شده باشد.
دوربین تبریزی در «مارمولک» مانند یک ناظر به دنبال رضا است؛ چه آنجایی که تصمیم به خودکشی میگیرد و چه آنجایی که میگریزد و چه آنجایی که فیلم بازی میکند. گویی نمایش رضا مارمولک در نقش یک روحانی طعنه به خود سینماست؛ فریب تصویر از پس فریمهای ثابت که در تحرک، یک خطای دید برای چشمان انسان ایجاد میکند و ما در تصویر توهم حرکت را میبینیم.
حال رضا هم در موقعیتی وهمی یک نقش اوهامی و قلابی را بازی میکند اما در پایان مهم اینجاست که از توهم به حقیقت میرسد و سپس خودسازی. در پایان تبریزی کات را درست و به جا میزند به دور از هرز رفتن به سمت شعار. در سکانسهای شروع تا دو سوم پایانی دوربین نسبت به رضا کلوزآپ و مدیومشات است اما در سکانس پایانی در موقعیت لانگشات قرار میگیرد، چون اینک باید رضا را در لانگشات دید و اینجاست که فرم به کرسی حس مینشیند و هنر خلق میشود.
اینک رضا، هم همان رضا مارمولک سابق است و هم نیست، بلکه معلق میان دو ساحت پیش تولید شده بر بالای منبر ایستاده، آن هم در چه جایگاهی؟! جایگاه شهود و درایت حقیقی؛ پس دوربین اینک به لانگشات میرود تا حقیقت را بگیرد و اینجاست که دیگر رضا نمیتواند دروغ بگوید و در مسیر جدید بهسوی انسانیت، شامورتی بازی تمام است.
کار کردن در ژانر کمدی را میتوان سختترین گونهی سینمایی دانست، چون کارکرد کمدی باید اولاً موقعیتش به درستی بنا شود و ثانیاً پرسوناژ بسازد و ثالثاً حس را منتقل نماید، بخصوص اینکه شاخصهی روایی پیرنگ بر اساس فرم کلاسیک باشد. تبریزی در «مارمولک» دقیقاً همین فرم روایی را انتخاب میکند؛ یعنی رفتاری کلاسیک با پیرنگی خطی در بستری از درام تقابلی که تجمیع این کانسپت باید بدهد تجانس ساختاری با زیست و اکولوژی در فرم.
بر همین مبنا میتوان گفت «مارمولک» در ساختِ ساحت فرمال بسیار موفق است و میتوان گفت جزو پنج اثر برتر کمدی تاریخ سینمای ایران است که بصورت درست و فرمیک درآمده و حسِ متقابل میآفریند. به همین دلیل میباشد که «مارمولک» همچنان و تا سالهای آینده جذاب و پر کشش است و خواهد بود، چون این فیلم در فرمش توانسته به بیان سادهای از ارتباط دو سویه با مخاطبش برسد و با زبان کمدی یک موقعیت فردی – اجتماعی بسازد.
هر یک از ما میتوانیم رضا مارمولک باشیم و موقعیتی که او در آن قرار گرفته، میتواند موقعیتی باشد که هر کدام از ما در زندگی روزانه در آن دست و پا میزنیم. نقاب زدن و نقش بازی کردن و ایستادن بر لبهی انسانیت و شریعت؛ و این است که آن لانگشات آخری را از رضا بر بالای منبر در فرم معنا میکند.
«مارمولک» را میتوان سالهای سال دوست داشت و با آن لذت برد و خندید. نه به ابتذال فیلمفارسی سقوط کرده و نه شعار میدهد، بلکه در پلهی اول تیپ میسازد و سپس این تیپ را به پرسوناژ تبدیل میکند و سر آخر انسان در جمعبندیاش ساطع میگردد. «مارمولک» گویی در ادامهی «لیلی با من است» میباشد؛ دو موقعیت اشتباهی برای دو کاراکتر با نقاب، اولی دزد و دغلباز و دومی ترسو و نابهکار، اما در پایان این موقعیت و فضاست که از این دو نفر انسان میآفریند؛ یکی در لباس دین و مسیر الهی و دیگری در مرحلهی انتخاب برای ایستادگیِ وطن و تا مرز شهادت رفتن.
تبریزی در «مارمولک» حس انسان بودن را میسازد و در «لیلی با من است» حس شهادت را، و در کلیت، هر دوی این کاراکترها مشهود یک رابطهی دو سویهی اشتباهی هستند که در نهایت به مرتبهی کمال نایل میگردند.