
- شخصیت اصلی فیلم پسری به نام جیدی است که روایت زندگی و مناسباتش با اعضای خانواده، در دو زمان گذشته و حال به شکل توامان به تصویر کشیده میشود.
- قدرت اصلی «مرثیه هیلبیلی» در پرداخت شخصیتها هم در فیلمنامه و هم در مرحلهی اجراست که بسیاری از آنها را تبدیل به شخصیتهایی فراموشنشدنی میکند.
- مادربزرگِ «مرثیه هیلبیلی» میتواند یکی از به یادماندنیترین مادربزرگهایی باشد که تا به حال در سینما دیدهاید.
- ران هاوارد با رفت و برگشتهای پیاپی از زمان حال به گذشته، ساختاری مبتنی بر فلشبک را برای روایت فیلم خود انتخاب کرده است.

کشف دلیل لت و پار شدنِ «مرثیه هیلبیلی» توسط ریویونویسهای خارجی تلاش چندانی طلب نمیکند. جدیدترین فیلم ران هاوارد، نه پیچیدهنماییهای مطلوب آنها را دارد، نه از سر زمان میرود ته زمان و قوانین فیزیک را به شکلی «مایند بلویینگ» به هم میریزد و نه یک خروار ریخت و پاش عجیب و کلاهک هستهای و حرف عجیب سیاسی و تمهایی از این قبیل دارد.
«مرثیه هیلبیلی» فیلمی بینهایت ساده و البته معمولی دربارهی اهمیت خانواده است که همه چیز در آن به سادهترین شکل خود به تصویر کشیده میشوند. این سادگی را با مینیمالیسم اشتباه نگیرید، سادگی «مرثیه هیلبیلی» در خلوص و بیآلایشی موجود در شخصیتهای آن نهفته شده است.
شخصیت اصلی فیلم پسری به نام جیدی است که روایت زندگی و مناسباتش با اعضای خانواده، در دو زمان گذشته و حال به شکل توامان به تصویر کشیده میشود. با وجود صمیمیت اعضای خانوادهی جیدی که در همان ابتدای کار آن را درک میکنیم، مشکلات بیشماری نیز گریبان آنها را گرفته است. بِو (امی آدامز) مادر جیدی با اعتیاد و مشکلات شدید عصبی دست و پنجه نرم میکند و مسئولیت خانواده روی دوش مادربزرگ پیر (گلن کلوز) میافتد.
قدرت اصلی «مرثیه هیلبیلی» در پرداخت شخصیتها هم در فیلمنامه و هم در مرحلهی اجراست که بسیاری از آنها را تبدیل به شخصیتهایی فراموشنشدنی میکند. تقریبا تمام شخصیتهای خانواده، نقش اساسی خود در زندگی جیدی را به خوبی در فیلم ایفا میکنند و هیچ کدام حضور زائدی در فیلمنامه ندارند.
جیدی چه در کودکی و چه در بزرگسالی که موفق شده به دانشگاه حقوق راه پیدا کند، با خانوادهی خود مشکلات زیادی دارد. هستهی اصلی پیرنگ، رابطهی پر از فراز و نشیب جیدی با مادرش است. مادری معتاد که گاه به فرزندش پرخاش کرده و او را کتک میزند و گاه خود تبدیل به کودکی میشود که نیازمند محبت است.
شخصیت نامتعادل مادر، چنان زندگی را برای جیدی سخت میکند که او تصمیم به زندگی با مادربزرگش بگیرد. مادربزرگی که بر خلاف ظاهر خمیدهاش، روحیهی استواری دارد و با آن ژست خاصی که با سیگار در دستش میگیرد، یک تنه خانواده را روی دوشش میگذارد و پیش میبرد. مادربزرگِ «مرثیه هیلبیلی» میتواند یکی از به یادماندنیترین مادربزرگهایی باشد که تا به حال در سینما دیدهاید.
او بخاطر اینکه احساس میکند نوهاش به او نیاز دارد، از روی تخت بیمارستان بلند میشود و خود را به او میرساند. یا در یکی از تاثیرگذارترین لحظات فیلم، در عین اینکه عزت نفس خود را حفظ میکند، تقاضای غذای اضافی برای نوهاش از مامور پخش غذای خیریه میکند. جالب آنکه همین اکتِ فداکارانهی مادربزرگ است که سبب میشود تا جیدی به خودش بیاید و آیندهی موفقش از همین نقطه رقم میخورد.
او در مقابل زحمات مادربزرگ، دچار احساس شرمندگی میشود و تصمیم میگیرد تا باری از روی دوش او بردارد. او شروع به درس خواندن میکند و درواقع همانطور که مادربزرگ در فیلم هم به آن اشاره میکند، با این کار به جیدی فرصت میدهد تا آیندهی خوبی داشته باشد و این تنها یک «امکان» است و ممکن است مانند بِو در نهایت به انحطاط برسد. با این حال این شانسیست که هر خانواده باید حداقل به فرزند خود بدهد.
اهمیت خانواده، مهمترین ویژگی تماتیک فیلم است. خانوادهی از هم پاشیدهی جیدی، همواره برای او اهمیت دارند. او برای درمان مادرش تلاش میکند با این حال از زندگی خود نیز غافل نمیشود. ران هاوارد مشخصا طرف چنین نگرش میانهرویی است و جیدی نیز نمایندهی او در فیلم برای چنین دیدگاهیست.
جیدی همانقدر که برای مادرش تلاش میکند، از مصاحبهی سرنوشتساز خود و البته رابطهی آرامشبخشش با نامزدش اوشا، نمیگذرد. او نه مانند فرزندی قدرناشناس به خانوادهی خود پشت میکند و نه مانند فرزند رنجدیده و صالحِ ملودرامهای خانوادگی، بخاطر خانوادهاش زندگی خود را فدا میکند.
ران هاوارد با رفت و برگشتهای پیاپی از زمان حال به گذشته، ساختاری مبتنی بر فلشبک را برای روایت فیلم خود انتخاب کرده است. این در حالیست که در اکثر موارد کارگردانی به سادهترین شکل ممکن انجام شده است و اتفاقا فیلمساز هر گاه تلاش کرده تا از این سادگی تخطی کند، نتیجهی خوبی نگرفته.
مانند نماهای POV از چشمان جیدی زیر آب که در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم. این حقیقت که ران هاوارد در بهترین حالت خود یک فیلمساز معمولی است، با دیدن این فیلم پاک نمیشود اما میتوان گفت که این بار روش قصهگویی او نسبت به آثار پیشینش مانند «یک ذهن زیبا» پیشرفت محسوسی داشته است. با تمام این اوصاف گول ریویونویسهای خارجی را نخورید و «مرثیه هیلبیلی» را ببینید که در این سالِ منحوس ۲۰۲۰، انتخاب خوبی برای دو ساعت سرگرم شدن به نظر میرسد.