
- فیلم سعی میکند انتقاداتش درباره مهاجرت غیرقانونی را بیان کند و در این میان به تبیین فلسفه اخلاق روی میآورد.
- «مردن در آب مطهر» با وجود نظم در پرداخت جزئیات فیلمنامه، نهایتا در ارائه اثری شگفتانگیز در بیانی سینمایی در میماند. کلیشهها و شعارهایی در قالب قابها و دیالوگها و موقعیتها، فیلم را از ذهن مخاطب برای تفسیر و تحلیل میاندازد.

ختنه کردن و دغدغه چندین مرد افغان برای ختنه نبودن یک نوجوان افغانی، نمیتواند استعارهای از تحجر دینی بخشی از افغانستان باشد که سبب عقب ماندگی و مهاجرت عظیم مردمان این کشور شده است. چرا که بریدن اسلامی آلت مردانه و ضربه کارد بر گوشت مرغ به نشانه ختنه، در فیلم «مردن در آب مطهر» امری است متعلق به تمامیت اسلام و نه صرفا افغانستان.
اما اینجا به دلیل اهمیت عشق و رابطهای عاشقانه بین حامد و رونا، این ختنه کردن درست جایی از روایت قرار دارد که مفهوم اختگی میدهد. حامد با یک نشان عشق (دستبند) از رونا، در طول فیلم حضور دارد و برای سوال درباره تغییرِ مصلحتی دین از اسلام به مسیحیت، برای مهاجرت پیش ملای افغان میرود، اما در همان آغاز با این برش مواجه میشود. جایی دیگر کات سریع از دروغهای سهراب در حین فروش عطرهای تقلبی به نماز خواندن حامد نیز همچنان دو نگاه متضاد در موضوع اسلام راستین یا فرمایشی را نشانه میرود.
بنابراین مفهوم مهاجرت رنجآور افغانیها در «مردن در آب مطهر» با توجه به تلاش فیلمساز، بیارتباط به دین نیست؛ گرچه سربسته و کم فروغ.
نگاه به اصطلاح ضدایرانی فیلم در قبال مهاجرت و آسیبهای مهاجرانی که ایران را برای سفر از افغانستان به اروپا انتخاب میکنند را نمیتوان (برخلاف نظر بسیاری از منتقدان) در فیلم با قطعیت تعیین کرد. دلیل ابتدایی این است که فیلمساز تنها لوکیشن و محل رویداد را در ایران قرار میدهد و به تمامی از نقد صورتهای مهاجرت و قوانین اروپاییاش فارغ نیست.
به عبارتی حفرههای قانونی مهاجرت به اروپا و سختگیریهای آنها در پذیرش است که ایران را به عنوان محل فاجعه معرفی میکند. یکی از این قوانین احمقانه تغییر دین و دیگری اعتقاد به همجنسگرایی توسط مهاجرین است که راه را برای دور زدن قانون مهاجرت باز میکند. پس این اتهام برای اروپاست که به عنوان مقصد مهاجرت، باعث شوک روانی «ستاره»، دختری که از مهاجرت به اروپا به خاطر ابراز همجنسگرایی انصراف داد، شده است. اینجاست که نمیشود انگشت اتهام را به خاطر نگاه ضدایرانیِ صرف، بر فیلمساز نشانه رفت. محملهای این رنجِ مهاجرت نه فقط ایران، بلکه عواملی همچون تحجر دینی در خود افغانستان، شرایط پذیرش و قوانین اروپا، کوتاهی ایران در تامین امنیت مرزها برای قاچاق انسان و البته خود پدیده درآمدزای قاچاق انسان است.
اینکه تجاوز یا مرگ رونا، دختر افغان را نشانهای بر نگاه صرفا ضد ایرانی فیلم بدانیم نیز بیراهه است، چرا که در فیلم، قاتلان او (تا جایی که حضور ذهن دارم) خود افغانیها و احتمالا اقوام او هستند. مکان رویداد در ایران که در آن جنایت بر علیه مهاجرین به وقوع میپیوندد، نمیتواند استعارهای از کل ایران و ظلمی انتسابی از کشور ایران به افغانستان باشد. اینجا کاملا محیطی عینی و واقعگرایانه است. محیطی جنوب شهری که یقینا مناسب رها کردن افرادی است که قربانی قاچاقاند.
مشکل اینجاست برخی مخاطبان، هر گزارهای را با نگاهی تمامیت خواه، استعاری تفسیر میکنند؛ کما اینکه حتی در پیشرفتهترین کشورها نیز، محل رها کردن مهاجر غیرقانونی، محیطی مخوف است. مثل فرانسه و استرالیا. پس جغرافیای کوچک ایرانی در «مردن در آب مطهر» فقط مکانی است مخوف که به دلیل ارتباطش با قاچاق انسان، در هر جغرافیایی میتواند وجود داشته باشد.
زیرکی فیلمساز برای نقد سویه ضد ایرانی، نه خشونت و کاراکترهای منفی ایرانی حاضر در فیلم، در عنوان فیلم است. وقتی میتوان این حق را بر خود قائل شد که از منظر حضور شخصیتهای منفی، در اثری، نگاه استعاری بدانها داشت و چند ایرانی را به نشانه «تمام ایرانی»ها تلقی کرد، که این شخصیتهای منفی خارج از زمینه خود دست به عمل غیرانسانی بزنند. به طور مثال اینجا در این فیلم، کاراکترهای ایرانی منفی، قاچاقچی انسان نباشند و یا به فرض مامور پلیس باشند.
وقتی موضوع فیلم قاچاق انسان است، چگونه میتوان از شخصیت ایرانی قاچاقچی فیلم، انتظار خشونت و رفتار ضداخلاقی نداشت؟! منتقدان سویه ضدایرانی فیلم احتمالا از فیلمساز انتظار داشتند شخصیتهای قاچاقچی انسان و ایرانی فیلم در پایان همچون فرشتهای به یاری مهاجرین بیایند یا در حالتی دیگر کاملا باور ندارند که در بین ۸۰ میلیون ایرانی، اصلا قاچاقچی انسان وجود دارد!
اما عنوان «مردن در آب مطهر» که زیرکی فیلمساز در سویه انتقاد از سیاستهای ایران است اینجاست که فیلم با کدهایی در دیالوگهای ابتداییاش در قبال ترس از غرق شدن در حین مهاجرت بیان میدارد.
آن دیالوگ درگوشی و دردآور دختر به پسر در شروع فیلم درباره عدم ترس از غرق شدن، کنایهای است از ایران. چرا که در نهایت این خود دختر است که نه در آبی تطهیر شده بلکه در فاضلابی متعفن میمیرد. فیلمساز با تاکید بر سفری دریایی و قاچاق و اینکه میدانیم ایران برای مهاجرت افغانیها دریا ندارد، در آغاز تمام این زمینه چینی پایانبندی را میگذارد بر دوش اروپا و دریایی که احتمال میدهیم بعد از خروج مهاجرین از ایران وجود دارد؛ اما صورت خزه بسته جنازه دختر در فاضلابی ایرانی به ناگاه ما را دچار شوک میکند. دریایی مواج که وعدهاش در شروع فیلم داده شده بود آنقدر تقلیل مییابد که تبدیل میشود به درون ایران.
فیلم سعی میکند انتقاداتش درباره مهاجرت غیرقانونی را بیان کند و در این میان به تبیین فلسفه اخلاق روی میآورد. چیزی که نمونههای زیادی از آن را در آثار کوریسماکی میتوان یافت. فرق اینکه اینجا فیلمساز تنها بر نقد قوانین و شرایط منطقهای در قبال قاچاق انسان میپردازد و تنها عنصری که در زمینه اخلاق در فیلم برجسته است، انصراف حامد از سفر و ماندن و شفاف ساختن سرنوشت دختر است. این نگاه اخلاقی تنها یک قصه و داستان است و نه یک دیدگاه و ایدهای تکاندهنده.
«مردن در آب مطهر» با وجود نظم در پرداخت جزئیات فیلمنامه، نهایتا در ارائه اثری شگفتانگیز در بیانی سینمایی در میماند. کلیشهها و شعارهایی در قالب قابها و دیالوگها و موقعیتها، فیلم را از ذهن مخاطب برای تفسیر و تحلیل میاندازد. همه چیز در «مردن در آب مطهر» مثل لقمهای آماده است و نیازی به کنکاش در مخاطب ندارد. چرا که سوژه اصلی فیلم به دلیل حساسیتهای اخلاقیاش چیزی تازه نیست و فیلمساز تنها با اتکا بر جذابیتهای داستانی و هیجان، داستانی تکراری میسازد. کافی است در شروع فیلم به کارکرد آن «نشان» که دختر به پسر میدهد فکر کنید.
یقینا این نشانهای لعنتی در تاریخ ادبی جهان، همچون کوهولین و شاهنامه و … نتیجهای نهایی جز مرگ ندارند. بنابراین به محض اهدای نشان و دستبند به پسر در شروع، پایانبندی فیلم لو میرود. در صورتی میتوانیم ادعای جذابیت فیلمنامه را داشته باشیم که این جزئیات در عناصر فیلمنامه، (همچون دستبند) فراتر از کارکرد کلاسیک آن به کار میرفت.