
- تمام فیلمهایی که برادران محمودی میسازند، حاوی یک مضمون غلیظ عاشقانه است و همیشه این تم عاشقانه پایانی تلخ داشته که با مرگ یکی از طرفین قضیه یا هر دو طرف همراه بوده است.
- مسئله فیلم بیشتر جامعه سنتی افغانستان است تا جوامعی که میزبان مهاجران افغان هستند.
- آب مطهر به تغییر دین اشاره میکند و یادآور غسل تعمید مسیحیان است.

مردن در آب مطهر نسل جدید افغانستان را از جانب کشور خودش و سنتهای آن آسیبدیده معرفی میکند و همینطور است آسیبی که از سمت اروپاییها و در این قصه کشور آلمان به مردم افغانستان رسیده و بخشی از فیلم هم به مشکلات این نسل برای عبور از خاک ایران میپردازد که آنها را با قاچاقچیان انسان و بدترین لایههای بزهکار در این کشور مواجه میکند. فیلم در فضای بسته و تاریک عقب یک کامیون شروع میشود عدهای از نوجوانان افغانستانی به همراه یک مادر و دختر درون کانتینر کامیونی که افغانستانیها را به ایران قاچاق کرده، در حال صحبت هستند. کانتینر یا کانکس فلزی، فضایی است که «چند متر مکعب عشق» در آن به پایان رسیده بود و «مردن در آب مطهر» درون آن شروع میشود.
چنین فضایی در سینمای برادران محمودی تقریباً شخصیت پیدا کرده است؛ فضایی شبیه قبر که انسانها در آن عاشقانهترین لحظاتشان را تجربه میکنند. تمام فیلمهایی که برادران محمودی میسازند، حاوی یک مضمون غلیظ عاشقانه است و همیشه این تم عاشقانه پایانی تلخ داشته که با مرگ یکی از طرفین قضیه یا هر دو طرف همراه بوده است. نوجوانان افغان در سکانس افتتاحیه فیلم که داخل کانتینر است، هرکدام جملاتی میگویند که کارکرد بیانیههای کارگردان را دارد. این البته غیرطبیعی نیست که آدمها در چنین فضایی به جای گفتن جملات روزمره و عادی، حرفهای اساسیشان را بزنند. اما این سکانس مقداری شکل چیده شده، گلچین شده و مصنوعی دارد. یکی از دختران افغانستانی درباره لزوم مهاجرت افغانستانیها از کشور حرف میزند و میگوید این خصوصاً برای ما زنها لازم است.
اینجا کارگردان به وضوح موضع فیلمش را مشخص میکند مسئله مردن در آب مطهر مشخصاً نگاه سختگیرانه و ظالمانه جامعه سنتی افغانستان نسبت به نواندیشان و خصوصاً زنان است. دختر دیگری میگوید که دوست ندارد تا جور شدن پولش برای سفر به اروپا، صبر کند و در تهران بماند. او میگوید که دلش نمیخواهد در خاک ایران بماند چون متولد ایران است اما به او شناسنامه ندادهاند و دلخوریهایش را در جملاتی مختصر و کوتاه، چنان بیان میکند که بغض و غمگینی او را میشود کاملا فهمید.
فیلم نوید محمودی خالی از موضع انتقادی نسبت به برخورد جامعه ایران با افغانستانیها نیست و در همین دیالوگ داخل کانتینر هم میشود آن را آشکارا فهمید؛ اما مسئله فیلم بیشتر جامعه سنتی افغانستان است تا جوامعی که میزبان مهاجران افغان هستند. لحظاتی بعد در کانتینر باز میشود و مهاجران به یک اتاق منتقل میشوند. مرد قاچاقچی میگوید آنها همین جا میمانند تا بستگانشان پولی را که قرار بود بپردازند، با خود بیاورند وگرنه… بین رونا و حامد داخل کانتینر جملات عاشقانهای رد و بدل شده بود و آنها در این اتاق هم با سختی و دلتنگی از هم جدا میشوند. حامد به کمک دوستش سهراب که اسکناسهایی تقلبی به قاچاقچیان داده، از آن محل بیرون میآید و فرار میکند. بعد هر دو به منزل سهراب میروند که با خواهرش ستاره زندگی میکند و خرده روایتهای فراوانی از زندگی افغانستانیها در این بستر روایت میشود.
یک قسمت مهم از فیلم که کدهای مشخصی برای شناخت مفهوم آن به دست میدهد، داخل همین خرده روایتها قرار دارد. حامد به همراه سهراب به گاراژی که پر از مردان و کودکان افغانستانی است میرود. آنها به محض ورود پسری را در حال فرار و مردی را به دنبال او میبیند. معلوم میشود که این مرد فهمیده است این پسر ختنه نشده و میخواهد به هر قیمتی که شده، آن چنان که خودش میگوید، سنت خدا را در موردش اجرا کند. این صحنه علیرغم طنز تلخی که دارد، هولناک هم هست. مردی که اصرار دارد حتما سنت خدا را در مورد پسرک اجرا کند، اساسا نسبتی با او ندارد و قضیه به او مربوط نمیشود. همین صحنه طنازانه و البته تلخ، کورترین و البته فضولترین نوع تعصب را نمایش میدهد.
اساساً فیلم برادران محمودی درباره چنین تعصبی است و قصه حامد و رونا آن را کاملتر شرح میدهد. حامد و رونا با هم قرار گذاشتهاند که در فیسبوک سراغ همدیگر را بگیرند و اگر به آلمان رسیدند، آنجا دوباره هم را پیدا کنند. قوانین مهاجرت به آلمان بسیار سخت شده است. حامد تا آنجا پیش میرود که به فکر معرفی خود به عنوان یک همجنسگرا و یا کسی که دینش را عوض کرده است میافتد. رونا هم یکی از همین دو روش را انتخاب کرده و خودش را فردی مسیحیشده اعلام میکند که چون در اسلام قانون ارتداد سختگیرانه است، جانش در خطر است و باید پناهندگی بگیرد. حامد بالاخره جنازه رونا را پیدا میکند و با پیگیری پلیس ایران معلوم میشود علت مرگ رونا برادرانش بودهاند.
برادران رونا او را کشتند چون دینش را از اسلام به مسیحیت تغییر داد. ملای متعصبی که در گاراژ افغانستانیها برای ختنه کردن پسرک به دنبالش افتاد و بیاینکه قضیه به او ربطی داشته باشد، میخواست به هر ترتیبی که شده تعصباتش را به دیگران هم حقنه کند، قرینهای برای رفتار برادران رو نابود که کد آن زودتر و در همان سکانسهای ابتدایی داده شد. عبارت «مردن در آب مطهر» به مرگ رونا دلالت دارد. آب مطهر به تغییر دین اشاره میکند و یادآور غسل تعمید مسیحیان است.
رونا و حامد زوج عاشق این فیلم هستند که از کانتینر «چند متر مکعب عشق» بیرون آمدند اما عشق آنها هم بیسرانجام ماند چون یکیشان در آب مطهر جان داد. حالا و با دیدن «مردن در آب مطهر» میشود به قطع چنین نظر داد که برادران محمودی تا همین جای کار حداکثر استفاده را از موضوع مهاجرت افغانستانیها و دغدغههایشان برای قصهگویی کردهاند و از اینجا به بعد مولفههای سینمای آنها در حال تبدیل شدن به کلیشه است. دیگر همر عشقی که در ابتدای فیلمی از آنها دیده شود، مشخصا قرار است به ناکامی بر اثر مرگ بیانجامد. از اینجا به بعد آنها هر فیلمی بسازند، همه از ابتدا میدانند که قرار است هم به جامعه سنتی افغانستان و هم به جوامعی که افغانستانیهای جوانتر و دگراندیش را راحت نمیپذیرد، حمله کنند. «مردن در آب مطهر»، هم به لحاظ ساختار و هم به لحاظ نوع روایت، نمرهای در حد دیگر فیلمهای برادران محمودی میگیرد؛ با این تفاوت که چند بار اول این روایت تازگی داشت و حالا رفتهرفته دارد تازگیاش را از دست میدهد. شاید وقت آن رسیده که برادران محمودی زبان سینماییشان را متحول کنند و از امتحان کردن چندباره فضای اولین فیلمشان که خوب جواب داده بود، دست بردارند؛ چون مخاطب دیگر دست آنها را خوانده است.