
- «ملکه» برخلاف داستان کلیشهای خود نحوهی متفاوتی را برای برخورد با موضوع برمیگزیند.
- باشهآهنگر نتوانسته برای تم دلخواه خود یک مابه ازای بیرونی پیدا کند و تم را در سراسر فیلم بگستراند.
- مهمترین مسالهای که باعث گشته تا «ملکه» از رسالت اصلی خویش باز بماند، عدم تطابق پیرنگ درونی با پیرنگ بیرونی فیلم است.

محمدعلی باشهآهنگر از آن دست کارگردانهایی است که غالبا نان ایدههای بکرش را میخورد. سوژههایی ناب که در بستر فیلم دفاع مقدسی پرورانده میشوند و نگاه متفاوتی را به مسائل پیرامون جنگ عرضه میکنند. این دیدگاه متمایز را در «بیداری رویاها» که به حواشی اسارت میپردازد و آخرین فیلم وی، یعنی «سرو زیر آب» که خانوادهها و بستگان شهیدان گمنام را موضوع کند و کاو خود قرار میدهد، به وضوح میتوان دید. «ملکه» نیز از این قاعده مستثنی نیست.
«ملکه» برخلاف داستان کلیشهای خود نحوهی متفاوتی را برای برخورد با موضوع برمیگزیند. نگاهی بدیع که اگر با پرداخت بهتری همراه میشد، قطعا به یکی از شاخصترین آثار دفاع مقدس بدل میگشت.
عمدهی مشکل باشهآهنگر در فیلمهایش به این مربوط میشود که مضامینی متعالی و کاملا اخلاقی را نمیتواند در بستر روایت گسترش دهد و گاها هدف خود را فراموش میکند. «ملکه» دست روی مسالهی بسیار مهمی در جنگ میگذارد. دغدغهای که پتانسیل تبدیل فیلم را به یک اثر فرازمانی و فرامکانی دارد؛ دو راهی کشتن یا نکشتن. این دو راهی که در هر جنگی یافت میشود و خیل عظیمی از سربازان با آن دست و پنجه نرم میکنند، در «ملکه» با یک پرداخت نه چندان مناسب حیف و میل شده است.
مهمترین مسالهای که باعث گشته تا «ملکه» از رسالت اصلی خویش باز بماند، عدم تطابق پیرنگ درونی با پیرنگ بیرونی فیلم(با فرض وجود پیرنگ درونی) است. باشهآهنگر نتوانسته برای تم دلخواه خود یک مابه ازای بیرونی پیدا کند و تم را در سراسر فیلم بگستراند. این مساله موجب شده تا پیرنگهای بیرونی و درونی هر کدام راه خود را بروند.
سیاوش(میلاد کیمرام) دیدهبانی است که به تازگی به یک منطقه جدید منتقل شده و قبضهچیهای آن محل از او گرای سنگرها و توپخانههای عراقی را میخواهند. او که پس از تلاشهای فراوان یک دیدگاه مناسب برای گرا دادن مییابد، به ناگاه درگیر یک وسواس فکری میشود که آیا حق دارد به راحتی جان دشمنی که او را نمیبیند بگیرد یا نه؟ متاسفانه فیلمساز از این وسواس فکری و درونیات یک سرباز به راحتی گذشته و با گریزهای گاه به گاه به آن، تقریبا فراموشش کرده است.
این مشی کارگردان که البته به فیلم ضربه هم زده است، موجب شده تا به عنوان نمونه در یک سکانس سیاوش را گرفتار عذاب وجدان کشتن چند عراقی ببینیم و در سکانس بعدی او را در حال شادی و خوشحالی. به بیان بهتر فیلمنامهای که باید در عرض بسط مییافت و به روانشناسی کاراکترها میپرداخت، با گسترش در طول و وصله کردن یک داستان به آن، تمام نیروی خود را از دست داده است.
سوای از عدم تطابق پیرنگ بیرونی و درونی، خودِ پیرنگ بیرونی در روابط علت و معلولی مشکلات ریز و درشتی دارد که به فیلم لطمه زده است. بنا کردن ساختار داستانی بر اطلاع نداشتن شخصیتها از مکان دقیق دیدگاه یک اشتباه بزرگ در فیلم میباشد که باشهآهنگر نه تنها یک توجیه منطقی برای آن نمیآورد بلکه با یک جواب کودکانه آن هم در انتهای فیلم از کنارش رد میشود.
در حقیقت ما نمیفهمیم که سیاوش چه دلیلی برای پنهان کردن محل دیدگاه دارد و این همه تلاش برای فاش نشدن از سر چیست؟ از سویی دیگر مشخص نیست که چرا این کارخانه و بویلرهای آن قبلا مورد توجه قرار نگرفتهاند و به ناگاه کشف میشوند؟ باشهآهنگر همچنین برخی از مسائل را در فیلم نمیسازد و از اطلاعات قبلی مخاطبش به عنوان جایگزین استفاده میکند. به عنوان مثال ما متوجه نمیشویم اهمیت دانستن محل دیدگاه برای قبضهچیها چیست، و ندانستن آن با دانستن آن چه فرقی به حال آنها میکند. این یک قضیه نظامی است که باید اهمیت آن برای مخاطب روشن شود، نه آنکه به دانش مخاطب ارجاع داده شود.
به جز حفرههای روابط علّی، فیلم در یک سوم پایانی به کلی از دست میرود و فیلمساز با استفاده از موقعیتی به شدت ساختگی و دور از ذهن به عنوان یک نقطه عطف، تیر خلاص را به پیکرهی فیلم وارد میکرد. فیلمساز منفجر شدن ناگهانی یک گلوله عمل نکرده خمپاره در کنار موسی(حسین باشهآهنگر) و دیوانه شدن سیفالله(حمیدرضا آذرنگ) در پی آن را مبنای چرخش داستانی و نقطه عطف در نظر گرفته است.
این انتخاب اشتباه سبب شده تا در یک سوم پایانی سیاوش به کناری رود و سیفالله در مرکز توجه قرار گیرد. این مسیر اشتباه تا بدان جا پیش میرود که فیلمساز دست به انتخابهای غلط بیشتری میزند و کاراکترهای اصلی فیلم را یکی یکی به شهادت میرساند.
از ایرادات فیلم و مضمون متعالی آن که بگذریم، «ملکه» در تلفیق خیال و واقع، ارائهی یک صورت انسانی از عراقیها برخلاف کلیشههای مرسوم در فیلمهای دفاع مقدسی و ترسیم یک جغرافیای جنگ زده با همراهی موسیقی دلنشین حسین علیزاده که سیمرغ بلورین بهترین موسیقی سیامین جشنواره فیلم فجر را برای وی به ارمغان آورد، موفق ظاهر میشود.