
- فیلم بیشتر برای مخاطبان نوجوان جذاب است و کوچکترها را میترساند و ممکن است بزرگترها را سرگرم نکند.
- بزرگترین امتیاز «منطقه پرواز ممنوع» این است که مضامین ایدئولوژیک آن نه چیزهایی حمل شده بر قصه، بلکه اجزای تشکیل دهندهاش هستند.
- بهرغم تمام جذابیت و هیجانی که این فیلم برای مخاطبان نوجوانش ایجاد میکند، در خلق نوستالژی برای آنها ناتوان است.

«منطقه پرواز ممنوع» با کنار هم چیدن تمام چیزهایی که در روزگار ما حتی اشارهای ساده به آنها ممکن است نوعی شعار دادن به نظر برسد، توانسته است قصه بسازد. جدا از تمام ضعفها و قوتهای فیلم، این بزرگترین امتیاز آن است که مضامین ایدئولوژیک آن نه چیزهایی حمل شده بر قصه، بلکه اجزای تشکیل دهندهاش هستند، مثلاً جاسوس محیط زیستی را از فیلم حذف کنیم، خواهیم دید که خود قصه صدمه میخورد.
پهپاد را از فیلم حذف کنیم، قصه لنگ میشود و همینطور است سایت ماهوارهای، حضور پدر خانواده در بیرون مرزها، دانشمندان بومی، خانزاده بودن دشمن ملت و بقیه عناصر دیگری که جداجدا هرکدام هالهای از پرحرارتترین بحثهای سیاسی یا ایدئولوژیک را دور خودشان دارند.
شاید بشود از این که چرا یک نفر با چنین مصالحی بنای ساختن یک قصه را گذاشته ایراد گرفت. این به سلیقههای متفاوت آدمها ربط پیدا میکند. اما اینکه کسی توانسته با کنار هم چیدن این عناصر واقعا یک قصه بسازد، محل بحث و جدل نیست. پدری که هادی حجازیفر نقش آن را بازی میکند، به سوریه رفته است و پسر او به همراه دو نفر از دوستان همسن و سالش برای شرکت در یک مسابقه فناوری، روی ساخت پهپاد کار میکنند. اتفاقات در روستایی سرسبز رخ میدهد و یکی از دانشمندان سایتی ماهوارهای که در همان اطراف قرار دارد، در طراحی پهپاد به این بچهها کمک میکند.
در اوائل فیلم یک سوءقصد به این دانشمند ماهوارهای با هدف ربودن لپتاب او اتفاق میافتد که بچهها هم شاهد آن هستند. خانزاده قدیمی این روستا که انقلاب باعث شده است دیگر بروبیای قدیم را در منطقه نداشته باشد، با کینهای قدیمی از مرد مدافع حرم، وارد روستا میشود و به بهانه پیدا شدن یوزپلنگ ایرانی، بخشهایی از روستا را با قرار دادن تابلوهای ورود ممنوع در کنترل خود درمیآورد.
قضیه کمکم شک کودکان دانشمند روستا را برمیانگیزاند و این خانزاده هم کم و بیش متوجه میشود که کودکان به او شک کردهاند. بچهها میخواستند این پهباد را برای شرکت در یک مسابقه آماده کنند که درگیری آنها با خانزاده زمان زیادی را برای این کار از بین برد. در عوض این پهباد در آزمونی عملی و کاربردی سربلند میشود. قصد خانزاده روستا جاسوسی از سایت ماهوارهای است و بچهها که به کار او پی بردهاند، وارد تنشی جدی با این فرد میشوند.
فیلم از نظر فنی حسابشده و دقیق است اما خامیهایی در آن وجود دارد که بخشی از آنها به امکانات پروژه برمیگردند و بخشی به تجربه خود کارگردان. تدوین حرفهای، قابهای شکیل، ریتم مناسب و موسیقی بهجا، ویژگیهای فنی قابل توجه در این فیلم هستند اما اصلاح رنگ و نور چنان انجام نشده که حالت اثیری و سینمایی داشته باشند و جنس تصاویر تلویزیونی ماندهاند. بازیها هم خصوصا بیرون از جمع نوجوانان فیلم، هم حالت تلویزیونی البته از نوع ضعیفش را دارند.
سرجمع از خصوصیات فنی فیلم میشود نتیجه گرفت که با کارگردانی آیندهدار طرف هستیم، کسی که شاید اگر بتواند بهتر خودش را به اثبات برساند و پروژههای جدیتری را به او بسپارند و اگر متوجه ضعفهایی که در فیلم اولش بود بشود، در آینده کارهای خیلی قویتری از او دیده شوند. یک نکته قابل توجه در «منطقه پرواز ممنوع» رده سنی مخاطبان آن است. این فیلم برای نوجوانان بین ۱۱ تا ۱۵ سال قابل تماشا کردن است. یعنی از طرفی ممکن است کودکان کمسنتر را بترساند و از طرف دیگر افراد بزرگسال را سرگرم نکند. در هالیوود فیلمهای کودک را طوری میسازند که برای بزرگترها هم جذاب باشد و همین اساسا یک روش مهم برای کسب سود تجاری است.
آنها درباره سینمای کودک میگویند «هر تماشاگر سه بلیت» یعنی چون کودکان نمیتوانند تنها به سالن سینما بیایند، هر فیلم کودک یا انیمیشنی که نمایش داده شود، پدر و مادر بچهها را هم همراه آنها به سالن میکشاند؛ اما در ایران با این که سالها پیش مشکل عمده سینمایی کودک جذاب بودن فیلمهای آن برای طیفهای هنری و جذاب نبودنش برای خود کودکان بود، اخیرا این مسیر به طور معکوس و با افراط فراوان طی شده است. سری فیلمهای «آهوی پیشونی سفید» برای کودکان بالای ۱۰ سال چندان جذاب نیست، چه رسد به بزرگترهایشان و ظاهراً فیلمی که برای نوجوانان ساخته میشود هم به همین سرنوشت مبتلاست.
در ضمن این فیلم بهرغم تمام جذابیت و هیجانی که برای همان مخاطبان نوجوانش ایجاد میکند، در خلق نوستالژی برای آنها ناتوان است. باید توجه کرد که کار در حوزه کودک و نوجوان به نوعی سرمایهگذاری روی خاطرات مخاطبان سینماست و «منطقه پرواز ممنوع» نه تنها این کار را نکرده، بلکه قصهاش از عناصری بهشدت روزآمد تشکیل شده است و مصادیق سیاسی آن هم ممکن است چند سال بعد بلاموضوع شوند. در فیلم صحنهایی هست که کودکان میخواهند یک پهپاد را به هوا بفرستند.
میزانسن صحنه صعود این پهپاد شبیه صحنهای در فیلم «مهاجر» ابراهیم حاتمیکیا چیده شده است تا یک ادای دین به دنیای ایدئولوژیک جریانی باشد که «منطقه پرواز ممنوع» از آبشخور آن تغذیه میکند. «مهاجر» با اینکه در دوران جنگ تحمیلی و با نگاه به اتفاقات آن روزگار ساخته شده بود، هنوز جذابیتهایی دارد که میشود باعث ارجاع فیلمهای دیگر به آن میشود. یعنی میشود به مسائل روز پرداخت اما این کار را طوری انجام داد که تاریخ مصرفدار نباشد و حتی نوستالژی خلق کنند.
مسئله پدر و پسر هم در این فیلم جدی است. بسیاری از فیلمهای سینمای ایران که سازندگانشان باورها و اعتقاداتی انقلابی داشتند، به مسائل پدر پسری بهطور جدی پرداختهاند. این را مثلاً در سینمای ابراهیم حاتمیکیا هم میشود خیلی پررنگ دید. «منطقه پرواز ممنوع» هم تم پدر و پسری دارد اما یکسری چیزها در آن عوض شده است. نسلی که در فیلمهای امثال حاتمیکیا دوربین از چشمانداز آنها به فرزندان نگاه میکرد، یعنی نسل رزمندگان و پدیدآورندگان انقلاب، تقریباً در این فیلم غایب است و حالا پدر از همان نسلی است که در فیلمهای امثال حاتمیکیا جایگاه پسر را داشت.
تفاوت دیگر این است که دوربین فیلم اینبار طرف فرزند ایستاده و از چشمانداز او ماجرا را میبیند. کسانی که رسول ملاقلیپور در یکی از فیلمهایش آنها را «نسل سوخته» نامیده بود، در فیلمهای ارزشی و انقلابی یک روز پسر بودند و دوربین طرف پدرها بود و حالا پدر شدهاند و دوربین طرف فرزندان است. جالب اینجاست که خود کارگردان فیلم به همین نسل سوخته تعلق دارد.
واقعا این فیلم خیلی قشنگ بود.
لذت بردیم. خداقوت به سارندگانش