
- بویل در «میلیونر زاغهنشین» با تلفیق زیباییشناسی فیلمهایی نظیر «شهر خدا»(فرناندو میرلس) و ساختار فرمیک مسابقهی پرطرفدار «چهکسی میخواهد میلیونر شود؟» به چیزی دست مییابد که شاید بتوان آن را «رئالیسم عامهپسند» نامید.
- «میلیونر زاغهنشین» در نگاه اول داستان میلیونر شدن جمال مالک به نظر میرسد، اما با بررسی ساختار روایی آن، دیگر داستان سادهی میلیونر شدن یک آبدارچی نیست، بلکه سمفونی شهریای است که هند و به ویژه بمبئی را برایمان تصویر میکند.
- بویل علاوه بر استفاده فرمیک از مسابقهای تلویزیونی برای خلق تعلیق، مولفههای سینمای جریان اصلی هند را نیز به کار میگیرد.
- هر فلاشبک به موضوع خاصی اختصاص یافته است؛ موضوعاتی از قبیل جنگهای مذهبی، کودکان کار، صنعت گردشگری و زنستیزی. موضوعاتی برای آشنایی بهتر با هند.

دنی بویل بریتانیایی با حرکتی جسورانه از فیلمهای پیشینش فاصله گرفت و با اقتباس از رمان «Q & A» ویکاس سواروپ، قدم در یک فضای بیگانه گذاشت. البته این حرکت بی پاداش هم نماند و جوایز رنگارنگی را نصیب وی کرد.
بویل در «میلیونر زاغهنشین» با تلفیق زیباییشناسی فیلمهایی نظیر «شهر خدا»(فرناندو میرلس) و ساختار فرمیک مسابقهی پرطرفدار «چهکسی میخواهد میلیونر شود؟» به چیزی دست مییابد که شاید بتوان آن را «رئالیسم عامهپسند» نامید. نوعی از واقعگرایی که در عین نگاه رئالیستی به جامعه، مولفههای سینمای عامه را نیز به کار میگیرد؛ تا هم واقعیتها را بازنمایی کند و هم سرگرم کننده باشد.
همان یکی دو نمای ابتدایی فیلم و سوالی که بر روی پرده نقش میبندد کافی است تا تماشاگر به سوال مرکزی فیلم پی ببرد: جمال فقط یک سوال تا بردن ۲۰ میلیون روپیه فاصله دارد، چطور این کار را کرده است؟ دنی بویل با این شروع غافلگیر کننده به آنی ما را به درون یک مسابقه تلویزیونی پرتاب میکند و تعلیق نفسگیر مسابقه را از همان لحظات اولیه به جانمان میاندازد.
جمال مالک(دِو پتل) آبدارچی فقیری است که در مسابقهی «چهکسی میخواهد میلیونر شود؟» شرکت میکند و با پاسخ به تمامی سوالات مسابقه، برندهی تاریخی این برنامه میشود. مجری مسابقه(آنیل کاپور) که تصور میکند یک آبدارچی ابدا نمیتواند به تمامی سوالات پاسخ دهد، جمال را به پلیس تحویل میدهد تا از اصل ماجرا خبردار شود. دنی بویل با فلاشبکهای پیدرپی به سوال مرکزی اصلی فیلم پاسخ میدهد.
«میلیونر زاغهنشین» در نگاه اول داستان میلیونر شدن جمال مالک به نظر میرسد، اما با بررسی ساختار روایی آن، دیگر داستان سادهی میلیونر شدن یک آبدارچی نیست، بلکه سمفونی شهریای است که هند و به ویژه بمبئی را برایمان تصویر میکند. الگوی فلاشبکها برای پی بردن به این مساله نقشی حیاتی دارند. با هر سوالی که مجری از جمال میپرسد بویل فلاشبکی به ماجراهای کودکی و نوجوانی جمال میزند.
این فلاشبکها نه تنها چرایی دانستن پاسخها و خردهپیرنگهای جمال، سلیم و لاتیکا(فریدا پینتو) را بازگو میکند، بلکه هر کدام از آنها گوشهای از زندگی مردم هند را به نمایش میگذارد. تقریبا میشود گفت هر فلاشبک به موضوع خاصی اختصاص یافته است؛ موضوعاتی از قبیل جنگهای مذهبی، کودکان کار، صنعت گردشگری و زنستیزی. موضوعاتی برای آشنایی بهتر با هند.
علاوه بر ساختار فلاشبکی، منطق روایی فیلم نیز به این مساله که «میلیونر زاغهنشین» چیزی بیش از داستان جمال است، دامن میزند. کافی است به بعضی از فلاشبکهای فیلم که در ظاهر کارکرد چندانی در پیشبرد روایت ندارند، توجه کنیم. به عنوان مثال فلاشبکی که جمال و سلیم را به تاج محل میرساند، نه به طور واضح و مشخص، به یافتن پاسخ یک سوال میپردازد، و نه خردهپیرنگ جمال و لاتیکا را ذرهای جلو میبرد. نگاه سطحی به سکانسهای این چنینی در فیلم، آنها را به دلیل نداشتن کارکرد روایی مشخص زائد قلمداد میکند. اما در واقع این سکانسها در راستای نگاه رئالیستی بویل به هند است که گوشهای از واقعیتهای آن(مثلا در اینجا معضلات گردشگردی) را به نمایش میگذارند.
همانگونه که ذیل مفهوم “رئالیسم عامهپسند”، رگههای واقعگرایانه «میلیونر زاغهنشین» را بررسی کردیم، نیاز است عناصر عامهپسند فیلم را نیز برشماریم. بویل علاوه بر استفاده فرمیک از مسابقهای تلویزیونی برای خلق تعلیق، مولفههای سینمای جریان اصلی هند را نیز به کار میگیرد؛ از داستان ایدئالیستی، شخصیتپردازی تک بعدی، کمدی، عشق ازلی و پایان خوش فیلم گرفته، تا مضامین اخلاقی و رگههای امید و آرزوی آن. افزون بر اینها با زوایای نامتعارف دوربین، سکانسهای مونتاژی و اسلوموشنهای متعدد هم فیلمساز به آن فرم مطلوبش میرسد و هم مخاطب با سیلیهایی که از این تمهیدات میخورد سر کیف میشود.
به همان میزان که تلفیق منسجم و البته موفق نگاه رئالیستی با مولفههای سرگرم کننده، مهمترین نقطهی قوت «میلیونر زاغهنشین» است، مهمترین نقطه ضعف آن نیز به شمار میرود. در اینکه فیلم دنی بویل مخاطب را سرگرم میکند شک و شبهای وجود ندارد، اما مسالهی ارجحتر این است که آیا این ترکیب موفق، تاثیرگذار هم خواهد بود یا از نگاهی توریستوار به هند فراتر نمیرود؟
فیلمساز از یک سو، بازیگرانی را به بازی میگیرد که برای مخاطب هندی تقریبا ناشناساند و اتفاقا برای مخاطب غیر هندی شناخته شدهتر، و از سوی دیگر تاکید زیادی بر انگلیسی صحبت کردن شخصیتها میکند، بنابراین میتوان تصور کرد که فیلم را بیشتر برای تماشاگران غربی ساخته است تا هندیان. حال سوال اینجا است که آیا فیلم برای مخاطب غیر هندی تاثیرگذار است؟ با توجه به اینکه مخاطب غیرهندی، با سینمای هند خو نگرفته است نمیتوان انتظار داشت که میلیونر شدن جمال و عشق او به لاتیکا را بپذیرد.
بنابراین مخاطبی هم که داستان فیلم را باور نکند، به تصاویر رئالیستی آن خوشبین نخواهد بود. از این رو مخاطب غیر هندی به چشم یک سرگرمی به فیلم نگاه میکند. با این حال نباید فراموش کرد که ترکیب دنی بویل به شدت جذاب و خیرهکننده است و به نحو احسن از عهدهی سرگرم کردن مخاطب برمیآید.