
- روشن نبودن موضوع و نحوهی مواجههی فیلمساز با آن، بزرگترین ایراد «میم مثل مادر» است.
- در صورتی که به دیدهی اغماض بنگریم و فیلم را ملامتکنندهی سقط جنین به حساب آوریم، گریزهای ملاقلیپور به جنگ و بمباران شیمیایی در شکل وصلهای ناجور نمایان میشود که هیچ سنخیتی با روایت فیلم ندارد.
- بخشیدن خصایل منفی به سهیل فینفسه مشکلآفرین نیست، مشکل زمانی ایجاد میشود که وجوه منفی با یک شخصیتپردازی ناموجه و غیرقابل باور ترکیب میشود.
- هر چقدر ملاقلیپور سهیل را یک کاراکتر سیاه تک بعدی ترسیم میکند، به همان میزان تا جایی که توانسته سپیده را یک کاراکتر سفید تک بعدی نشان داده است.

هر ساله پیش از شروع مراسم اسکار جنجالی بر سر انتخاب نمایندهی ایران در آکادمی شکل میگیرد. علاوه بر آرای کمیتهی انتخاب بنیاد فارابی بعضا نظر فلان رسانه یا فلان مسئول بالا دستی نیز در تعیین این نماینده تاثیرگذار است. متاسفانه در اکثر موارد این انتخابهای نابخردانه سبب گشته تا فیلمهای که شایستگی لازم برای حضور در اسکار را ندارد به آکادمی معرفی گردند و سینمای ایران نتواند آنگونه که سزاوار است، در عرصهی بینالمللی دیده شود.
در سال ۸۶ «میم مثل مادر» که با استقبال خوبی روبهرو شده بود به عنوان نمایندهی ایران برای حضور در هشتادمین دوره اسکار انتخاب گشت. فیلمی که اگر بتوانیم آن را نمایندهی شایستهای برای معرفی به اسکار فرض کنیم، ناتوانیاش در رقابت با فیلمسازانی نظیر آندرهای وایدا و نیکیتا میخالکوف را نمیتوانیم انکار کنیم. دلایل ناکامی این فیلم فراوان است؛ بنابراین در ادامه به بررسی پارهای از مشکلات ساختاری فیلم که تاثیر غیرقابل کتمانی در این ناکامی داشت، میپردازیم.
روشن نبودن موضوع و نحوهی مواجههی فیلمساز با آن، بزرگترین ایراد «میم مثل مادر» است. در واقع ملاقلیپور از یک سو در شناساندن دغدغهاش به مخاطب کوتاهی کرده و نتوانسته تم اصلی خویش را معرفی و بسط دهد، و از سویی دیگر موضع مبهم و نامشخصی نسبت به این دغدغه یا دغدغههایش میگیرد که صدمهی جبران ناپذیری را به فیلم وارد کرده است.
فیلمساز گاهگداری به مشکلات جسمی و روحی پساجنگ گریز میزند، و گاهی هم دهان به نکوهش از سقط جنین باز میکند. در صورتی که به دیدهی اغماض بنگریم و فیلم را ملامتکنندهی سقط جنین به حساب آوریم، گریزهای ملاقلیپور به جنگ و بمباران شیمیایی در شکل وصلهای ناجور نمایان میشود که هیچ سنخیتی با روایت فیلم ندارد. زمانی شکاف بین وصله و روایت مرکزی فیلم بیشتر میشود که ملاقلیپور با عدم اتخاذ یک موضع آشکار، به تناوب جنگ و سهیل (حسین یاری) را مسبب اصلی معلولیت سعید (علی شادمان) معرفی میکند.
از آن جایی که جنگ و بمباران شیمیایی پینهی نابجایی بیش نیست، فیلمساز عامل ثانویهای را به عنوان بَدمن به روایتش اضافه میکند تا صورت منطقیتری به روایتش ببخشد اما مثمر ثمر واقع نمیشود. بخشیدن خصایل منفی به سهیل فینفسه مشکلآفرین نیست، مشکل زمانی ایجاد میشود که وجوه منفی با یک شخصیتپردازی ناموجه و غیرقابل باور ترکیب میشود. کافی است دلایل سهیل در مخالفت با سپیده (گلشیفته فراهانی) را از نظر بگذرانیم تا به کُنه قضیه پی ببریم.
آیا واقعا جایگاه سهیل در وزارتخانه با داشتن فرزندی معلول به خطر میافتد؟ اگر چنین است (که نیست) ملاقلیپور باید توضیح بیشتری میداد تا این دلیل تخیلی باورپذیر درآید. بازگشت سهیل در یک سوم پایانی نیز کوشش مذبوحانهی دیگری است برای سیاه کردن وجههی او، که باز هم هیچ منطقی در پشت آن نیست. رها کردن سپیده را باور کنیم یا بعد از چندین سال اشک تمساح ریختن را؟ شمایل مترسکگونهی سهیل تا انتهای فیلم ادامه مییابد و تغییر رویهی او در پایان نیز مشابه کنشهای دیگرش است.
هر چقدر ملاقلیپور سهیل را یک کاراکتر سیاه تک بعدی ترسیم میکند، به همان میزان تا جایی که توانسته سپیده را یک کاراکتر سفید تک بعدی نشان داده است. افراط در شخصیتپردازی سیپده که از او یک قدیسه ساخته، راه به جایی برده است که دم به دم اشک مخاطب را درمیآورد. فی الواقع این نحوهی استفاده از احساسات که جایگزین منطق داستانی فیلم گشته، راه گریز فیلمساز از بیمنطقی روایتاش است.
به بیان دیگر هر جا لازم است تا مخاطب به درک یک مفهوم یا پدیده نائل آید، کارگردان به جای استفاده از بستری منطقی با به کارگیری تمهیداتی چون اسلوموشن، موسیقی و بازی اغراق شده، تماشاگر را به گریه میاندازد تا شاید اینگونه مفاهیم یا پدیدهها تفهم شود.
«میم مثل مادر» علاوه بر عدم شخصیتپردازی، موضعگیری پوشیده و روایت بیمنطقش، ایرادت دیگری نیز دارد. از جملهی این عیبها وجود شخصیت عمو روبیک (جمشید هاشمپور) است، که نه تنها هیچ کارکردی در روایت ندارد و حذفش از پیرنگ لطمهای به فیلم نمیزند، بلکه تاکید بیش از اندازهی ملاقلیپور بر او، دوباره این سوال را برای مخاطب ایجاد میکند، که «میم مثل مادر» فیلمی دفاع مقدسی است یا نه؟