
- «نفوذی» در سال اکرانش در گیشه با شکست مواجه شد اما نظرات مثبت اکثر منتقدان را به خود جلب نمود.
- مایکل مان بیشک یکی از اساتید قائل به ژانر در سینمای جهان است.
- «نفوذی» با وامداری از یکی از معروفترین آثار تاریخ سینما، یعنی «شبکه» ساختهی سیدنی لومت به پشتپردهی ساخت برنامههای تلویزیونی رفته است.
- فیلم با وجود تعدد شخصیتها و گذرا بودن حضور بعضی از آنها (در حد یک صحنه) که البته بسیار تاثیرگذار هستند، خط اصلی خود را گم نمیکند.

«نفوذی» فیلمی از مایکل مان است که فیلمنامهی آن را به همراه اریک راث بر اساس یکی از قسمتهای برنامهی ۶۰ دقیقه در تلویزیون سیبیاس آمریکا نوشتهاند و در آن به افشاگری یکی از کارمندان ارشد سابق شرکت براون ویلیامسون در مورد مضرات محصولات تنباکوی این شرکت میپردازد. فیلم در سال اکرانش در گیشه با شکست مواجه شد اما نظرات مثبت اکثر منتقدان را به خود جلب نمود.
مایکل مان بیشک یکی از اساتید قائل به ژانر در سینمای جهان است که هرگاه تصمیم گرفته در ژانری خاص فیلم بسازد، آنچنان اصول و قواعد این ژانر را رعایت کرده که بتوان او را به عنوان یکی از وفادارترین کارگردانان به ژانر و البته یکی از کاربلدترین کارگردانان در پرداخت به ژانر نامید.
علاقهی خاص مایکل مان به ساخت تریلرهای بیغلوغش که تمرکزشان ابتدا روی ایجاد هیجان درست و پس از آن بیان مفاهیمی در دل همین هیجانات و تعلیقها است، باعث شده تا او همیشه روی موضوعاتی دست بگذارد که به طور ذاتی پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم هیجانی جذاب را داشته باشند. حال در این میان او با نگاهداشتن این تعلیق و هیجان، ژانرهای دیگری را نیز تلفیق کرده و آثاری به یادماندنی را از خود برجای گذاشته است.
او در «نفوذی» نیز از این قاعده مستثنی نیست و با وامداری از یکی از معروفترین آثار تاریخ سینما، یعنی «شبکه» ساختهی سیدنی لومت به پشتپردهی ساخت برنامههای تلویزیونی رفته و روی یکی از جنجالیترینهای آنها دست گذاشته و آن هیجان ذاتی را برای خود خریده و با تخصصی که در نگارش و اجرای چنین داستانهایی دارد، به سراغ ساخت فیلم رفته است.
برنامهی ۶۰ دقیقه با اجرای مایک والاس (در این فیلم با بازی کریستوفر پلامر) که یکی از مشهورترین مجریان تلویزیون آمریکا بود از سال ۱۹۶۸ پخش میشد و در آن به جنجالیترین موضوعات روز پرداخته میشد. لول برگمان (در این فیلم با بازی آل پاچینو) تهیه کنندهی برنامه بود که همواره به دنبال افشای حقیقت و دست زدن به موضوعاتی حاد و خطرناک بود.
در یکی از برنامههای ۶۰ دقیقه با تکیه بر افشاگری جفری وایگند (در این فیلم با بازی راسل کرو) دست شرکتهای بزرگ تنباکوی آمریکا مبنی بر اضافه کردن مادهای سرطانزا به سیگارهایشان رو شد و برنامه ابتدا با سانسور در سال ۱۹۹۵ به روی آنتن رفت و سپس با اصرار و ممارست برگمان و والاس در سال بعد به طور کامل روی آنتن رفت و رسوایی بزرگی برای این شرکتها رقم خورد.
فیلم با معرفی شخصیت برگمان و والاس به عنوان دو فرد تاثیرگذار و سرشناس آغاز میشود که ظاهرا ابایی از کسی یا چیزی ندارند و تنها پرداختن به حقایق برایشان مهم است. این معرفی کوتاه آنقدر خوب و دقیق است که نیاز به کار دیگری نباشد. همزمان با این معرفی، پروندهای به دست برگمان میرسد که در آن رازی از شرکتهای تنباکوی آمریکا برملا شده و او برای نظر تخصصی به جف وایگند مراجعه میکند که به تازگی از شرکت براون ویلیامسون اخراج شده است.
حالا هم برگمان با سری پر سودا در پرداخت به جنجال حضور دارد و هم وایگند با انگیزهای مبنی بر انتقام و البته بازگویی حقیقت و کمک به دیگران. فیلم انگیزهها را میچیند و شخصیتهایش را معرفی میکند و جغرافیای خبرنگاری و ساخت برنامه را نیز همزمان به ما نشان میدهد. از این رو بدون آنکه حواسمان باشد، مایکل مان با استادی تمام چند موقعیت خطیر را همزمان با هم پیش میبرد و پیرنگ اصلی را با استفاده از خردهپیرنگهای فراوان بر سر راه شخصیتها به درستی گسترش میدهد.
این گسترده کردن پیرنگ آنقدر خوب اتفاق میافتد که ذهن ما دچار پراکندگی و تشویش نشود و خط اصلی قصه را با جدیت دنبال نماییم. از اینجا به بعد تسلط مایکل مان بر روی فضای یک تریلر اجتماعی باعث میشود تا در سرتاسر فیلم ما با قابهایی درست، حرکت دوربین دقیق و بازی گیرای بازیگران مواجه باشیم. فیلم در بیشتر مواقع با توجه به فضای پر گفتگو و پر از جزییاتش بر شاتهای دونفرهای بنا شده است که با کاتهای به موقع هیجان را به ما نیز منتقل میکنند.
دقیقا در لحظاتی که نیاز است دوربین پرتنش میشود، در لحظاتی که نیاز است آرام میگیرد و همگام با اوج گرفتن قصه، بازیگران و قابها نیز اوج میگیرند. از این منظر که ثبت قابها در لحظاتی از فیلم باعث میشود تا ما بدون شنیدن حتی کلمهای، از جزییات وقایع با خبر شویم (به عنوان مثال حضور وایگند در اتاق ۹۳۰ هتل و نمایش چند بارهی ساختمان روبهروی اتاق او که بعدها مشخص میشود اتاق بخش حقوقی شرکت براون ویلیامسون است).
تمرکز فیلم بر روی پشتپردهی ساخت برنامهای جنجالی با رفت و برگشتهای فراوان به محیط آنجا، زندگی شخصی افراد و درگیریشان برای ساخت برنامه، تعلیقی درست را برای بیننده ایجاد مینماید، تعلیقی که از درون فضا، قصه و دانستههای ما نسبت به شخصیتها بیرون آمده است.
فیلم در لحظات زیادی همزمان به چند جای مختلف سرک میکشد و آنقدر در رفتوبرگشتها ممارست میکند تا ما در جریان همهچیز قرار بگیریم. این در حالی است که قصهی فیلم کاملا خطی و به دور از هرگونه ایجاد ابهام و سوال است و این نوع پرداخت به قصه است که تعلیق و هیجان ایجاد میکند. یعنی توجه همزمان به دوربین، محل قرارگیری آن، کاتهای به موقع، حالت بازیگران و ایجاد میزانسن صحیح در هر صحنه، «نفوذی» را به عنوان یکی از دقیقترین فیلمها در اجرای یک قصهی سرراست که البته فراز و فرودهای زیادی دارد، معرفی میکند.
نکتهی جالب دیگر این است که فیلم با وجود تعدد شخصیتها و گذرا بودن حضور بعضی از آنها (در حد یک صحنه) که البته بسیار تاثیرگذار هستند، خط اصلی خود را گم نمیکند و همواره مسالهی افشاگری و پخش برنامهی جف وایگند، محرک اصلی پیرنگ است و ایجاد ریتم و تمپوی درست و حفظ آن باعث میشود که «نفوذی» در مقام اثری ایدهآل از سینمای هیجانی/اجتماعی قرار بگیرد و با بازگویی یک پروندهی واقعی، برگ برندهی خود را در پرداخت به جزییات، چه در فیلمنامه و چه در اجرا ببیند و یکی از آثار مهم در پرداختن به پشتپردهی ساخت برنامههای تلویزیونی باشد.