
- «هتل بزرگ بوداپست» اثریست که در عین تفاوتهای آشکار ظاهری و غیرظاهریاش، تقریباً همهچیز در آن تزیینی و دکوری جلوه میکند و پشت رنگ و لعابِ ظاهری و فریبندهاش، سینمای ناچیزی وجود دارد.
- فیلم از هتل بزرگ بوداپست که باید بتواند آن را با مشخصاتش در گوشهای از ذهنمان حک کند، جز یک هتل دکوراتیوِ صرف و مزین شده با رنگ و لعاب چه چیزی به ما نشان میدهد؟
- تماشاگر تا پایان جملگی با تصاویری روبروست که تزیینی و کارتپستالی میمانند.
- فیلمِ وس اندرسن این عیب را نیز به خود دیده است که جز معدود لحظاتی، نمیتواند از تماشاگر خود خنده بگیرد.

وس اندرسن، کارگردان آمریکایی همیشه نشان داده است به جای دنبال کردن شیوههای روایی آشنا برای تماشاچی و حرکت در مسیر رایج و معمول در ساختار و ژانر، میکوشد از ایدههای خود برای شکل دادن به روایت پیروی کند و شیوه روایی مختص به خودش را اختیار گزیند؛ اتفاقی که باعث شده است در سالهای اخیر عده زیادی به کارهایش علاقه نشان دهند و برخی از کارهای او اساساً از جانب منتقدین ذیل سینمای پست مدرن قرار بگیرند.
«هتل بزرگ بوداپست» یکی از همین فیلمها است که با فضا و حال و هوایی متفاوت، وس اندرسن آن را در سال ۲۰۱۴ با حضور جمعی از بازیگران مطرح در بستر یک کمدی به روی پرده فرستاد.
اما آیا صرفِ غیرمعمول بودن و متفاوت نمایاندن یک فیلم بدون توجه به پیشنیازهای ضروری و مصالح اساسی درام و ضرورت ساختاری، دلیلی بر خوبی و به خودی خود امتیاز محسوب میشود؟ مسلماً پاسخ منفی است. «هتل بزرگ بوداپست» چنین اثریست که در عین تفاوتهای آشکار ظاهری و غیرظاهریاش، تقریباً همهچیز در آن تزیینی و دکوری جلوه میکند و پشت رنگ و لعابِ ظاهری و فریبندهاش، سینمای ناچیزی وجود دارد. در زیر سعی را بر این گذاشتهام به اصلیترین مواردی بپردازم که به طریقی عامل ناکامی و شکست فیلم شدهاند.
یک: همانطور که همگان به خوبی میدانیم، فضاسازی یکی از مهمترین مشخصههای اثر سینمایی و یکی از نخستین چیزهایی محسوب میشود که در نگاه و نظر بیننده به چشم میآید و میتواند بر او تأثیر بگذارد. اصولاً بیننده بیش از هرچیز در پی فضاسازی درست و حسابیِ سینمایی و خلق شخصیتهای برانگیزاننده و دارای قصه/دغدغه جلبِ اثر میشود. در این فیلم هتلِ بوداپست به عنوان عنصری مهم تلقی شده اما گیرِ کار اینجاست که فیلم در آن هتل قادر به فضاسازی نیست.
شاید زیادی توقع داشتهایم؛ بهتر است گفت فضاسازی جای خود، دوربین حتیٰ توانایی گشت و گذار ساده را نیز در آنجا ندارد. سؤال اصلی اینجاست: فیلم از هتل بزرگ بوداپست که باید بتواند آن را با مشخصاتش در گوشهای از ذهنمان حک کند، جز یک هتل دکوراتیوِ صرف و مزین شده با رنگ و لعاب چه چیزی به ما نشان میدهد؟ این خیلی اشکال دارد که فیلم عنوان هتل بزرگ بوداپست را یدک میکشد ولی در پایان هیچ تصویر ماندگاری از آن هتل در ذهن بیننده نقش نمیبندد.
دو: تقریباً قریب به اتفاق موافقان فیلم از قابهای زیبای «هتل بزرگ بوداپست» یاد کردهاند. واقعیت این است در سینما صرف داشتنِ تصاویر زیبا و سرشار از رنگهای دلچسب، بدون داشتن کارآیی لازم در میزانسنها و شکلگیری مجموعهای هدفمند و در واقع توجه به اینکه چه کارکردی در درام دارد و به چه کارِ فیلم میآید، هیچ دردی را دوا نمیکند و تنها باعث بوجود آمدن تصاویر تزیینی و صرفاً “قشنگ” میشود. همین موضوع در مورد «هتل بزرگ بوداپست» نیز به خوبی صدق میکند و تماشاگر تا پایان جملگی با تصاویری روبروست که تزیینی و کارت پستالی میمانند و کاربرد اینچنینی دارند.
سه: وس اندرسن برای نقشهای مختلف، از بازیگران مطرح و زیادی استفاده کرده است؛ اغلب این بازیگران در نقشهای کوچک و فرعی قرار گرفتهاند. باید اشاره کرد در این جمع محض رضای خدا حدأقل یک شخصیت هم وجود ندارد. جز موسیو گوستاو(با بازی رالف فاینس) که با ارفاق آن را میتوان به حساب تیپ گذاشت، مابقی آدمهایی ماقبلِ تیپ هستند که هر یک به نوبت میآیند و میروند. اینطور میتوان گفت در «هتل بزرگ بوداپست» از هرکدام از آدمهای مختلف فیلم، تماشاگر تنها ماکتی را میبیند.
چهارم: ساختار فیلم به گونهایست که ابتدا چند لایه داستانی روی هم قرار میگیرند و بعد به لایه اصلی داستان هدایت میشویم: در آغاز تصویر نویسندهای پشت جلد کتابش، به دوران میانسالی وی در سال ۱۹۸۵ برش میخورد؛ سپس او شروع به تعریف کردن داستان خود از هتل بوداپست میکند و ما به اواخر دهه شصت به زمان جوانیاش بازمیگردیم؛ آنجا نیز مصطفیٰ داستانش را در هتل بوداپست برای او شرح میدهد و ما به سال ۱۹۳۲ میرویم.
اتفاقات فیلم نیز دربرگیرنده ماجراهایی است که مصطفیٰ و گوستاو در آن مقطع پشت سر گذاشتهاند. فیلم نیز برای به تصویر کشیدن اینها به خرده داستانهای مختلف متصل است. مشکل به این بازمیگردد تقریباً تمام این خرده داستانها سرهمبندی شدهاند و پرداختی ندارند؛ انگار که فیلمساز به هرکدام فقط ناخنک میزند! برای مثال رابطه و علاقه بین مصطفیٰ و آن دختر، مرگ پیرزن اشرافی، رابطه گوستاو با پیرزنهای ثروتمند، فرار از زندان و… که در موردشان میتوان گفت چقدر سرهمبندی شده و در سطح هستند.
پنج: «هتل بزرگ بوداپست» در قالب یک کمدی قرار گرفته است؛ البته کمدیای غیرمعمول و کم و بیش به گونهای فانتزی. حال فیلمِ وس اندرسن این عیب را نیز به خود دیده است که جز معدود لحظاتی که تنها باعث لبخندی ملیح میشود، نمیتواند از تماشاگر خود خنده بگیرد. شوخیها و موقعیتهایی که از آنها به عنوان کمدی یاد شده است، اغلب لوس و بیمزه از آب درآمدهاند.
در ذکر نمونه میتوان به صحنه پریدن زندانی فراری بر سر مأمورها و کشته شدنشان و صحنه تیراندازی در هتل و یا آن تعقیب و گریز در برف اشاره کرد. اول از هرچیز، در واقع جنسِ کمدی به دل اثر ننشسته است.