
- داستان «همشهری کین» در مورد فردی است به نام چارلز فاستر کین که یکی از سرمایهداران بزرگ این کشور است و سودای قدرت و بزرگی در سر دارد.
- ولز برای نخستین بار در سینما، روایت خطی گسسته را انتخاب کرده که در آن سالها ساختارشکنی عظیمی بوده است.
- اعمال تکنیکی ولز در این فیلم به همینجا ختم نشده و او به جای تدوین آیزنشتاینی و کاتهای فراوان، سعی کرده با استفاده از لانگتیک و عمقمیدان، دیالکتیک و کشمکش را درون خود صحنه به وجود بیاورد.
- ولز در این فیلم همزمان جامعه آمریکا و خصوصا صنعت ژورنالیسم را مورد نقد و واکاوی قرار داده است.

« فیلم همشهری کین » نخستین ساخته اورسون ولز است که آن را در ۲۶ سالگی ساخت و به گفته بسیاری داستان فیلم را از داستان ویلیام راندولف هرست برگرفته است که یکی از قدرتمندترین مردان آمریکا و بزرگترین صاحب جراید در این کشور بوده.
به دلیل شکل خاص روایی فیلم، آن را یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما میدانند که در اکثر لیستهای سینمایی جز آثار برتر است. داستان «همشهری کین» در مورد فردی است به نام چارلز فاستر کین که یکی از سرمایهداران بزرگ این کشور است و سودای قدرت و بزرگی در سر دارد.
اما حضور زنی در زندگیاش و اتفاقاتی که برای او رخ میدهد، باعث میشوند تا مسیر زندگیاش دستخوش تغییر شود. داستان فیلم ساده و روتین است و برای مردم آمریکا در آن زمان آشناتر نیز به نظر میرسد.
اما در سالهایی که سینما به تازگی مسیر جدا شدن از سینمای صامت را پیش گرفته، سینمای آسیا با بزرگانی چون میزوگوچی و اوزو هنوز شناخته نشده و سینماهای دیگر نیز تحت تاثیر تدوین آیزنشتاینی بودند، اورسون ولز جوان برای ساخت یک داستان ساده راهی را در پیش میگیرد که در زمان خود قطعا یک ساختارشکنی بزرگ، یک حرکت ماندگار و یک دستورزبان جدید برای سینماست.
او در نخستین ساختهاش نه تحت تاثیر سینمای صامت، نه تحت تاثیر تدوین آیزنشتاینی (که روح فیلم را در کاتها و برشها میدانست و تدوین را عامل تعیین کننده در پیشبرد قصه قلمداد میکرد) و نه تحت تاثیر فیلمهای مهم قبل از خود که اکثرا اقتباسی و مربوط به سینمای ادبی بودند (مثل «بر باد رفته») قرار گرفته و راه خودش را رفته است. فکر کردن به کاری که ولز در آن سالها، که سینما هنوز ابعاد ناشناخته زیادی داشته و هنوز تکنیکهای فراوانی را به خود ندیده بود کرده است، میتواند بسیار جذاب و پر از رمز و راز باشد.
زیرا اکنون سخن گفتن از این تکنیکها ساده مینماید، همانطور که فیلم در آن سال هم به دلیل موضوع ملتهبش و هم به دلیل فضای جدیدش مورد استقبال قرار نگرفت و تنها جایزه اسکار فیلمنامه را از آن خود کرد. مسئلهای که میتواند گواه این باشد که ولز همان زمان نیز آگاه بوده که فیلمی برای سالهای بعدی سینما میسازد و از این رو آغازی با شکوه را به عنوان کارگردان برای خود رقم زده است.
فیلم با نمای اکستریم کلوزآپ چارلز فاستر کین آغاز میشود که کلمه «رزباد» را به زبان میآورد و گوی شیشهای که در دست دارد به زمین میافتد. این صحنه پایان مردی (و گویا پایان فیلم که در ابتدا نمایش داده میشود) است که روزی بسیار قدرت داشته و حالا تنها و منزوی شده است. کلمه «رزباد» معمای اصلی فیلم را بنا میکند.
پس از این سکانس فیلمی خبری درباره مرگ چارلز فاستر کین پخش میشود که با هوشمندی، اطلاعاتی دقیق درباره او به بیننده میدهد، فیلمی که یک تیم خبری برای مرگ او تدارک دیدهاند. تا لحظهای که فیلم خبری تمام نشده، بیننده نمیداند که با چه چیزی مواجه است و به محض تمام شدن فیلم خبری هم بیننده مطلع میشود که این یک فیلم در فیلم بوده و هم شخصیتی که بنا دارد تا به دنبال حقیقت برود معرفی میشود.
خبرنگاری که متوجه میشود تکهای از پازل فیلم خبری در مورد چارلز فاستر کین درست نیست و آن مبهم بودن معنی کلمه «رزباد» است. پس از اینجا به بعد او به دنبال معنی این کلمه میرود و برای به دست آوردن این معنی با چندین نفر مصاحبه میکند و یک دستنوشته را در مورد کین میخواند. این مصاحبهها و خواندن این دست نوشته پیرنگ را گسترده کرده و به عرض آن میافزاید و همزمان با آشنا کردن مخاطب با شخصیت کین و اتفاقاتی که برایش رخ داده تا از عرش به فرش برسد، پیرنگ عمق نیز پیدا میکند.
اما ولز دو تمهید جذاب برای بیان این قصه و خرده پیرنگهایی که پهن کرده، برگزیده است. او برای نخستین بار در سینما، روایت خطی گسسته را انتخاب کرده که در آن سالها ساختارشکنی عظیمی بوده، روایتی که در آن توالی زمانی به هم میریزد و قصهها پس و پیش روایت میشوند اما در نهایت مخاطب میتواند آنها را در ذهن خود مرتب نماید.
مصاحبه با هرکدام از شخصیتها درباره کین، با فلشبکهایی همراه میشود که داستان بازگو شده را به تصویر میکشاند و چون هرکدام از آنها بخشی از زندگی کین را بازگو میکنند، فیلم در هر فلشبک به بازه خاصی از زندگی کین سر میزند، یک بار او را در کودکی میبینیم، یک بار در جوانی، یک بار در میانسالی و یک بار در پیری و هیچ کدام از اینها ترتیب خاصی ندارند، به این دلیل که هر کدام از زبان شخصی خاص در مورد او روایت میشوند.
این هوشمندی ولز و منکهویچ در نگارش فیلمنامه و سپس قدرت ولز در پیادهسازی آن، دستورزبان جدیدی را وارد سینما کرده است که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد. روایت نامنظمی که ذهن بیننده را به هم میریزد ولی در عین حال هرکدام از بخشها یک تکه از معما را در مورد شخصیت کین حل میکنند، دوره مهمی از زندگی او را به نمایش میگذارند و به موازات آن، هم شخص خبرنگار به معنی «رزباد» نزدیک میشود و هم مخاطب بیشتر و بیشتر شخصیت فیلم را میشناسند.
از این منظر، فیلم در شخصیتپردازی نیز حرکتی بلندپروازانه انجام داده است و از طریق چیدن پازل و مرتب کردن آن به مرور، شخصیت را نیز واکاوی کرده که در آن زمان حرکت مرسومی نبوده است. اما اعمال تکنیکی ولز در این فیلم به همینجا ختم نشده و او به جای تدوین آیزنشتاینی و کاتهای فراوان، سعی کرده با استفاده از لانگتیک و عمقمیدان، دیالکتیک و کشمکش را درون خود صحنه به وجود بیاورد. یعنی در پلانها آنقدر صبوری به خرج داده که اتفاقات درون پلان رخ دهند، شخصیتها وارد شوند و کشمکش ایجاد شود.
برای این کار او دقیقترین زوایای دوربین، و بهترین شکل صحنهآرایی را برگزیده است (دقت کنید به سکانس حضور مباشر در خانه چارلز کوچک، هنگامی که او در حال بازی با سورتمهاش است، سورتمهای که نقش مهمی در گرهگشایی فیلم دارد.) حرکت دوربین از بیرون خانه به داخل آن و سپس برگشت به بیرون بدون کات، یکی از این نمونههاست. و از این رو نیز او خلاف جهت روشهای مرسوم فیلمسازی در سینمای آن زمان گام برداشته است.
در نهایت نیز ولز سوال بزرگ را برای شخصیتها باقی گذاشته و به بیننده پاسخ داده است، یعنی تا سکانس پایانی فیلم، بیننده و شخصیتهای درون فیلم پا به پای یکدیگر میروند، اما در آن سکانس دانش بیننده از شخصیتها پیشی میگیرد و مشخص میشود که کلمه «رزباد» مربوط به چه چیزی بوده است. حال آنکه بسیاری معتقد بودند ولز در این فیلم همزمان جامعه آمریکا و خصوصا صنعت ژورنالیسم را مورد نقد و واکاوی قرار داده است. موضوعی که در پس تکنیکهای بیبدیل ولز در آن زمان قرار گرفته و فیلم از لحاظ تکنیکی از مضمون خود پیشی گرفته است.
«همشهری کین» به عنوان نخستین فیلم یک فیلمساز جوان، اثری بزرگ و تاثیرگذار است که هر صحنه و پلانش کلاس درسی است برای دیگران. صحنههایی با چند لایه، عمق میدانی دقیق و طراحی صحنه و زاویه دوربینی دقیقتر که همگی یک میزانسن درست را تشکیل دادهاند و همه اینها در دل روایت پر پیچ و خم و منحصر به فرد فیلم در دوره خود قرار گرفتهاند و تبدیل به فیلمی شدهاند که به گفته بسیاری سینما را به قبل و بعد خود تقسیم کرد.