
- نگاه ضد نژادپرستانهی اسپایک لی، این بار با در هم آمیزی با جنگ ویتنام و نقش سیاهان در آن، تبدیل به بیانیهای دیگر علیه نژادپرستی از این فیلمساز پرکار هالیوودی میشود.
- به مانند اکثر آثار کارنامهی لی، در این جا نیز مشکل اساسی گسستگی روایت ظاهری و مفاهیم ضمنی اثر است.
- به مانند «بلک کلنزمن» در این جا نیز روحیهی ضد ترامپی لی در بسیاری از سکانسهای فیلم هویداست.
- فیلم در نهایت اثری یکبار مصرف است که حتی در کارنامهی معمولی فیلمسازش هم فیلم آنچنان مطرحی نیست.

اسپایک لی از آن دست فیلمسازهاییست که معمولا کیفیت آثارش از حد استانداردی پایینتر نمیآید و از آن حد بالاتر هم نمیرود. در ارزشگذاریهای منتقدین، عمدهی آثار او به عنوان فیلمهایی متوسط قلمداد میشوند و در کارنامهی او کمتر شاهد استثنائاتی همچون «کار درست را انجام بده» (۱۹۸۹) و «مالکوم ایکس» (۱۹۹۲) هستیم که بتوان از آنها به عنوان فیلمهایی خوب نام برد. «پنج همخون» جدیدترین اثر او نیز از چنین خاصیتی برخوردار است و در بهترین حالت میتواند برای یک بار دیدن اثری سرگرم کننده تلقی شود.
نگاه ضد نژادپرستانهی اسپایک لی، این بار با در هم آمیزی با جنگ ویتنام و نقش سیاهان در آن، تبدیل به بیانیهای دیگر علیه نژادپرستی از این فیلمساز پرکار هالیوودی میشود. فیلم روایتگر داستان گروهی سیاهپوست است که در جنگ ویتنام شرکت داشتهاند و حال پس از سالها برای بازیابی گنجی قیمتی به این کشور بازگشتهاند.
این گروه “همخون” متشکل از چهار نفر از سربازان قدیمی و دیوید فرزند یکی از آنهاست و در مسیری که در پیش میگیرند به چالشها، معضلات، دعواها و اختلاف نظرات فراوانی میخورند. در این میان خاطرهی یکی از دوستان دیگرشان که در دوران جنگ به نوعی رهبری آنها را بر عهده داشته است آنها را رها نمیکند.
به مانند اکثر آثار کارنامهی لی، در این جا نیز مشکل اساسی گسستگی روایت ظاهری و مفاهیم ضمنی اثر است. لی در ظاهر، داستانی با الهام از آثاری همانند «گنجهای سیرامادره» جان هیوستون نوشته و به مفاهیمی چون حرص و طمع در انسان و کمرنگ شدن دوستیها هنگام مواجهه با طلا پرداخته است.
او در این قسمت از فیلمنامه موفق عمل کرده و روایتی هیجانانگیز از یافتن طلا به تصویر میکشد. اما گنجاندن زورکی بیانیههای لی در خلال داستان و خصوصا نیمهی دوم اثر، ضربهی اصلی را به فیلم زده است و شاید چه بسا اگر فیلمساز همان فرمان قصهگویی نیمهی اول را در پیش میگرفت، فیلم میتوانست اثر قدرتمندتری باشد. لی اما به مانند همیشه نمیتواند جلوی خود را بگیرد و در نتیجه شعارهای مدنظرش بر فضای کلی فیلم چیره میشوند.
فیلمساز با وجود اینکه در ابتدای کار رفاقت گرم بین همخونها را به خوبی تصویر میکند، اما در ادامه قادر نیست گسست آنها را به شکلی باورپذیر بسازد. در واقع از جایی که پائول (دلروی لیندو) جا پای همفری بوگارتِ «گنجهای سیرامادره» میگذارد، روایت تا سطح یک فیلم ماجراجویی معمولی تنزل پیدا میکند. لی سعی میکند در چند صحنه با گنجاندن صحنههای نفسگیر خصوصا در سکانس میدان مین جذابیت فیلمش را بالا ببرد، با این حال شعاری بودن فیلم از یک سو و قصهی نه چندان منسجم آن از سوی دیگر سبب شده تا «پنج همخون» نتواند در کلیت خود به اثری خوب تبدیل شود.
لی به مانند دیگر آثارش در این جا نیز از همان موتیفهای همیشگیاش استفاده کرده است. نماهای مستند از خشونتها علیه سیاه پوستان، سخنرانیهای تمسخرآمیز دانلد ترامپ و نمای شخصیتها که سوار بر ریل به همراه دوربینی که دالی اوت میکند گویی در آسمان معلق و در حال پروازند، جملگی در فیلم جدید لی نیز حضور دارند.
با این حال به نظر میرسد که استفادهی مکرر او از این المانها در حال تبدیل شدن به کلیشه میباشد. برای مثال لی در گذشته از آن نمای ریلی هنگامی که شخصیتهای آثارش احساس خطر میکردند و یا در لحظات حساس روایت استفاده میکرد، اما در این جا به نظر میرسد استفاده از آن در پایان فیلم هیچ کارکردی ندارد و فقط در جهت ارضای تمایلات فیلمساز در فیلم گنجانده شده است.
از سوی دیگر به مانند «بلک کلنزمن» در این جا نیز روحیهی ضد ترامپی لی در بسیاری از سکانسهای فیلم هویداست. همخونها با تمسخر پائول که به ترامپ رای داده و تشبیه او به سیاهپوستی که در یکی از سخنرانیهای ترامپ پشت سرش از او حمایت میکند، نظرات سیاسی فیلمساز را نمایندگی میکنند.
شخصیتهایی مانند اوتیس که به عنوان شخصیتهای محبوب در فیلم حضور دارند، در مقابل شخصیتی مانند پائول به یک ضد ترامپ تبدیل میشوند و این از عقاید خود اسپایک لی نشئت گرفته است. لی خصوصا در سالهای اخیر از هر فرصتی برای بیان نظرات سیاسی بعضا تند خود استفاده میکند و تعدد استفاده از تصاویر مستند آرشیوی از خشونتی که علیه سیاه پوستان اعمال میشود، در راستای همین مسئله است.
«پنج همخون» به دلیل جذابیتهای اولیه که از فضای قصهی آن بر میآید، میتواند در نیم ساعت اولیه مخاطب را پای فیلم نگه دارد. با این حال به دلیل سطحی بودن فیلم و عمیق نشدن لی دربارهی دغدغهاش و طبق معمول گسستگی مفاهیم سیاسی و داستان فیلمش تبدیل به اثری یکبار مصرف شده است که حتی در کارنامهی معمولی فیلمسازش هم فیلم آنچنان مطرحی نیست.