
پوست داستان عشق پسری به نام آراز است به دختری به نام مارال. آراز بازی عشق را به مردی به نام سید باخته است و داستان از جایی شروع میشود که مارال همسر سید شده است. یک روز سید از درخت گردویی در باغش سقوط میکند و به کما می رود. همراه ما باشید با نقد فیلم پوست.
شایعات فراوانی در اینباره هست که آیا او برای برداشتن یک تکه جواهر از لانه کلاغ روی شاخهای سست، بالای درخت رفته و افتاده است یا این قضیه کار اجنه بود. آراز در شهر مغازه کیفدوزی دارد و مادرش اهل دعانویسی و جادو و جنبل است. او پس از مدتی متوجه میشود که مادرش برای او نوشته بود تا مارال را از پسرش جدا کند و در ایام بیوگی تنها نماند؛ اما ورود به دنیای سحر و جادو کمکم اثرات دیگری هم روی وضعیت آنها میگذارد که زندگی چندین نفر را تا آستانه فروپاشی میبرد.
رئالیسم جادویی به نام پوست
پوست فیلمی است که بیشتر از ژانر، قابل تعریف ذیل یک مکتب ادبی و هنری است. این فیلم را به نوعی میشود ذیل مکتب رئالیسم جادویی تعریف کرد و پیش از این هم در ایران تنها داستانهایی که به این مکتب تعلق داشتند، متعلق به رضا براهنی، شاعر و نویسنده تبریزی بود. تعریف ساده و یک خطی رئالیسم جادویی این است که یک نویسنده افسانهها و اساطیر محلی خودش را چنان بازگو کند که انگار به آنها باور دارد. البته نباید تظاهری در کار باشد و چنین باوری میبایست از قلب نویسنده بجوشد تا در فرم اثر تجلی کاملی پیدا کند.
جمله جالبی از مارکز، پدر رئالیسم جادویی وجود دارد که میگوید «اگر دین ندارید، لااقل خرافاتی باشید» او در همین مصاحبه به مندوزا دوست صمیمیاش که گفتگو را انجام میدهد گفته است شاید محتوای صد سال تنهایی برای خیلیها در سایر نقاط دنیا چیزهایی تخیلی باشد، اما از هر راننده تاکسی که در گابایا (شهر محل تولد مارکز) اینها را بپرسید، همه را شنیده و باور دارد. مارکز در بخشهای دیگری از مصاحبه کمکم نقاب روشنفکری چپ و بیخدا را از چهرهاش برمیدارد و تلویحا اعتراف میکند که خودش هم اینها را باور دارد.
تماشای آنلاین برگزیدگان ادوار جشنواره فجر
فیلمی کهن الگو
رئالیسم جادویی در چنین لحظهای خلق میشود، در لحظهای که یک نویسنده مسلح به منطق مدرن و زمینی، در خشاب اسلحهاش فشنگهایی از افسانههای مادربزرگها را میگذارد، در لحظهای که او در مییابد کهنالگوهای اجدادیاش و اساطیر سرزمیناش توانستهاند از سد ذهنیت مدرن او عبور کنند و به باور برسند.
قبل از ورود جزئی و عینی به فیلم آذریزبان پوست باید توجه کرد تحلیل یک فیلم ایرانی که در قالب رئالیسم جادوئی ساخته شده، برابر با آزمون باورمندی خالقانش به آنچه گفتند نیست و البته ارزشگذاری یک فیلم یا یک قصه هم تنها بر این اساس صورت نمیگیرد که چقدر مسئله باور به اساطیر را جا انداخته و مخاطب را درگیر آن کرده است.
همان مارکز که رئالیسم جادوییاش جهان را به حیرت و تحسین واداشته بود، بدون پیرنگهای پیچیده و خلاقیتهای روایی بدیع، هرگز تا این حد نویسنده مهمی نمیشد. روایت افسانهها بدون بهرهمندی از تکنیکهای هنری، شاید ارزش مطالعاتی داشته باشد اما ارزش هنری ندارد. با این حساب، قضاوت درباره فیلم برادران ارک را که در نقد فیلم پوست اشاره میکنیم میتوان به دو بخش تقسیم کرد.
بخش اول به ظهور باورمندان کهنالگوهای آذری و بعضاً به طور کل ایرانی در اثرشان برمیگردد و اینکه چقدر این باور لااقل به عنوان یک حس و یک حال و هوا به مخاطب انتقال پیدا میکند و بخش دوم به تکنیکهایی که این کهنالگوها در قالب آن ریخته شدند تا تبدیل به فیلمنامه و پس از آن فیلم شوند.
مذهب و اسطوره
درباره ظهور باورمندانه کهنالگوها در زندگی امروزی میشود گفت فیلم پوست تفکیک مشخصی بین مذهب و اسطوره ندارد. مذهب چیزی است که همچنان به آن اعتقاد داریم و اسطوره آن است که اعتقاد قبلی قوم ما بر اساس مذهب قبلیشان بوده و بعضی از باورهای آن به دوران پس از افولش هم سرایت کرده است. مثلاً بعضی از آیینها و باورهای زردتشتی، هنوز هم بین مردم ایران وجود دارد؛ اما مذهب داستانش جداست.
چیزهایی که در این فیلم نشان داده میشود، صرفا اسطورههای باقی مانده در آذربایجان قبل از اسلام نیستند، بلکه مذهب هستند. البته شاید بخشهایی از مذهب که با خرافه آمیخته شده است؛ به اضافه یکسری آیینهای بومی و مذهبی که احتمالا ریشه بعضیهایشان به دوران پیش از اسلام برگردد.
فیلمی درباره جادو
مثلا دعانویسی مربوط به دوران پیش از اسلام نیست. این را البته نمیشود ایراد قصه دانست بلکه صرفا توصیفی از آن به حساب میآید اما مخلوط شدن ماجرای عزاداری امام حسین یا تلاوت آیاتی از قرآن و چیزهایی از این قبیل با دعانویسی و مسائل دیگری که باور به آنها آنقدر راحت و همهگیر نیست، مخاطب را در این مورد که چقدر از باید حرفهای فیلم را جدی بگیرد و چقدر را خرافه بدانند، سرگردان خواهد کرد.
اما در بحث تکنیکهای روایی که در نقد فیلم پوست اشاره میشود، پوست فیلمی است که بسیار شلوغ و پر حجم شروع میشود و همینطور ادامه پیدا میکند. فیلم در همان سکانس ابتداییاش وارد فضای مهآلود جادو و جنبل میشود و بدون لحظهای وقفه این مسیر را ادامه میدهد. این شلوغی به جای بالا بردن ریتم کار آن را مقداری سرگیجهآور و کسلکننده میکند. زیرلایه بحث جن و جادو در این فیلم علاقه آراز به دختری به نام مارال و گیر افتادن او بین مادرش و این دختر است.
اما به جز یکی-دو صحنه کوتاه و محو، تصویری از مارال دیده نمیشود و آراز هم از شخصیتپردازی نشده است. البته به طرزی تقریبا عامدانه، هیچکس در این فیلم شخصیتپردازی نشده و چیزی که دیده میشود صرفاً تسلسل رویدادهای جنی و جادویی است. امسال دو فیلم آذریزبان در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد که یکی فیلم شخصیت بود (آتابای) و دیگری کاملاً برعکس، فیلمی که حتی ذرهای به یکی از شخصیتهایش نزدیک نشد. با این وصف نمیشود عدم شخصیتپردازی در فیلم پوست را به فرهنگی که فیلم از آن برآمده است نسبت داد.
اسطورهها و خرافات عامیانه
البته آتابای و پوست تفاوتهای اساسی دیگری هم دارند که نماهای زیبای آتابای از طبیعت و نماهای خفه و دودآلود پوست که که یادآور تئاترهای کلاسیک و تراژیک است، یکی از اساسیترین وجوه آنهاست. چنانکه دیده میشود اسطورهگرایی و برادران ارک و تکنیک فیلمسازی آنها از این جهت به هم مربوط میشود که آنها با شیفتگی بیش از حد نسبت به آمیزهای از اسطورهها و خرافات عامیانه آذربایجان، از درامپردازی و بهخصوص شخصیتپردازی غافل شدهاند. هم شلوغی روایت و هم کارگردانی مهآلود آن به این شیفتگی مربوط میشود.
در مورد فیلم پوست گفتنی است که آن را باید اثری به طور کل متفاوت با اکثر آثار سینمای ایران دانست. اثری که حتی اگر زبان آن فارسی بود، فضاسازی و اساسا جنس روایت آن کاملا بدیع بهحساب میآمد؛ هرچند برادران اراک نیاز به تجربه بیشتری در فیلمسازی دارند تا بتوانند این فضاسازی بدیع را در شکلهای بهتر و مخاطبپسندتری ارائه بدهند. با تشکر از همراهی شما در نقد فیلم پوست.