
- «گزارش» در حال و هوایی ضد افشاگراگریهای خارج از ساختار سیاسی آمریکاست.
- فیلم نه شحصیتمحور و نه جمعمحور، بلکه تحلیلمحور است.
- در این سناریوی برونس هم مثل خیلی قصههای دیگرش جنیههای پژوهشی بر درام و قصهگویی پیشی گرفته است.
- این یک فیلم به نفع کمپین انتخاباتی دموکراتهاست.

«گزارش» دومین فیلم از اسکات بورنس در مقام کارگردان است؛ هر چند که او را نمیتوان یک سینماگر تازهکار دانست. اسکات بورنس ۵۸ ساله یک فیلمنامهنویس کم کار و سختگیر است که در قالب نوشتههایش جنبههای تحقیقی و پژوهشی، جلوه چشمگیرتری نسبت به درام و قصهپردازی دارد.
او در سال ۲۰۰۶ به عنوان اولین فعالیت حرفهایاش در سینما، همزمان یک فیلم داستانی به نام «پو ۲۳۹» را درباره آلودگی هستهای در یکی از شهرکهای صنعتی شوروی کارگردانی کرد و تهیهکننده مستندی درباره گرمایش زمین به کارگردانی دیویس گوگنهایم، مستندساز مشهور آمریکایی شد.
بورنس از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۹ فیلمنامههایی نوشت که همگی به موضوعات عمده سیاسی-اجتماعی میپرداختند و هر چقدر به زمان حال نزدیکتر شد، جنبههای پژوهشی در کارهای او غلبه بیشتری بر درام پیدا کردند. او در ۲۰۰۷ فیلمنامه سومین سری از مجموعه فیلمهای جاسوسی جیسون بورن را تحریر کرد و پس از آن بیشتر کارهایش را برای استیون سودربرگ نوشت. «خبر چین» در ۲۰۰۹، فیلم «شیوع» که پس از اپیدمی شدن کرونا در بخشهای مختلف جهان مجددا مورد توجه قرار گرفت در ۲۰۱۱ و فیلم «اثرات جانبی» با درونمایههای هیجانانگیز روانشناسی در ۲۰۱۳ و همچنین «رختشویخانه» در ۲۰۱۹ که به موضوع اسناد پاناما و شرکتهای پوششی و صوری برای پولشویی میپرداخت، سناریوهای هستند که برای استیون سودربرگ نوشت.
او در ۲۰۱۷ فیلمنامه «رحمت» را بر اساس ماجرای واقعی یک ملوان که در دام سودجویی و سفتهبازی برگزارکنندگان مسابقهای خطرناک در سال ۱۹۶۸ افتاده بود نوشت. بورنس هر چقدر به سالهای اخیر فعالیتش نزدیکتر شد، جنبههای ژورنالیسم و تحقیقی در فیلمنامههایش غلبه بیشتری بر درام و قصهپردازی پیدا کردند؛ چنانکه «رختشویخانه» بهرغم جنبههای آموزشی قابل توجهش در خصوص پولشویی آمیخته با قدرت سیاسی در سراسر دولتهای جهان، فیلمی است که حتی اقتصاددانها را سرگرم نمیکند و جنبههای نمایشی و بهخصوص داستانی آن بسیار ضعیف است.
«گزارش» هم دقیقاً جزو دغدغههای اخیر بورنس بهحساب میآید؛ یک فیلم بر پایه پژوهش و جمعآوری اطلاعات؛ اما فیلمی که نه به اندازه «رختشویخانه» از درام فاصله گرفته و نه مثل بعضی فیلمهای دیگر، درام در آن بر ارائه اطلاعات و مستندات غلبه واضحی دارد.
قبل از ورود جزئیتر به بحث فیلم «گزارش» و بررسی جنبههای مختلف آن، بد نیست به این نکته اشاره شود که هر برونس برای سال ۲۰۲۰ سناریوی بیست و پنجمین سری از مجموعه فیلمهای «جیمز باند» با نام «فرصتی برای مرگ نیست» را هم نوشته است و با توجه به این نکته، هم میشود فهمید که باید از تبدیل کردن او به یک نویسنده ابرپژوهشگر در ذهنها جلوگیری شود؛ چه اینکه «جیمز باند» غیر از اکشن و اروتیسم و پروپاگاندای عامیانه سیاسی، جنبههای معنایی دیگری ندارد؛ و هم نوشته شدن این فیلمنامه توسط برونس توجه به این نکته را در پی خواهد آورد که کسی مثل او و البته بسیاری از هالیوودیهای دیگر که گاه نقدهای ساختاری تند و تیزی به بلوک قدرت غرب میکنند، در نهایت چیزی خارج از دایره این ساختار و دشمن اساسی آن و به عبارتی واضحتر، خواستار سقوط آن نیستند.
ماجرای «گزارش» درباره تحقیقاتی است که شخصی به نام دنیل جونز (با بازی آدام درایور) راجعبه شکنجههای عوامل سازمان سیا روی مظنونین حملات تروریستی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ انجام میدهد. خانم دایان فاینشتاین که یک سناتور ارشد آمریکایی از ایالت کالیفرنیاست و در این فیلم آنت بنینگ نقشش را بازی میکند، جونز را برای این ماموریت انتخاب کرده است.
اصل ماجرا به سال ۲۰۰۱ برمیگردد که مشخص میشود جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، اختیارات ویژهای به سازمان سیا برای شکنجه و بازجویی از مظنونان مسلمان حملات تروریستی داده است. سیا دو پیمانکار را استخدام کرده بود تا به کمک آنها این بازجوییها انجام شود. فیلم بر بستر تحقیقات جونز و تیم چند نفره او که در یک زیرزمین بدون پنجره، روی مستندات این گزارش کار میکنند جلو میرود. نقطه عطف تحقیقات جونز جایی است که او به سناتور فاینشتاین گزارش میدهد سازمان سیا میدانسته فردی به نام ابوزبیده عضو ارشد القاعده نیست، اما برای اینکه به کمکاری در مورد برخورد با حملات تروریستی متهم نشود، با شکنجه از این فرد و افراد دیگری مثل او اعترافهای دروغ گرفته و این گزارشات کذب را به وزارت دادگستری فرستاده است.
جونز نهایتاً پس از سالها تلاش موفق میشود که ابتدا فاینشتاین را برای انتشار رسمی این گزارش قانع کند و سپس فاینشتاین باقی نمایندگان آمریکا را در این خصوص قانع میکند. این نمایندهها دموکرات هستند و بیم اینکه با انتشار این گزارش باعث رأی آوردن جمهوریخواهان شوند، چیزی که در جلسات بحث و تبادل نظر آنها به دفعات مطرح میشود. در اینجا فیلم رسماً از جمهوریخواهان هیولا میسازد اما در عوض نشان میدهد که دموکراتها تصمیم میگیرند صداقت را بر حفظ کرسیهایشان ترجیح بدهند. فاینشتاین حین نطق مربوط به انتشار گزارش میگوید افشای این مطالب اگرچه امروز مردم را خشمگین میکند، اما در بلندمدت به نفع اعتماد عمومی نسبت به حاکمان آمریکا خواهد بود.
پیام کلی فیلم سه بخش اصلی و عمده دارد. اول اینکه بوش جمهوریخواه، اختیارات شکنجهگریهایی بیفایده را به سیا داد و اوبامای دموکرات وقتی از وجود آن مطلع شد، این روند را متوقف کرد؛ با این حال باز هم این دموکراتها بودند که گزارش عملکرد گذشته سیا در زمان جمهوریخواهان را هنگام حکمرانی خودشان منتشر کردند و هزینهاش را در انتخابات پارلمانی پرداختند، چون صداقت بیشتری داشتند.
واضح است که با یک فیلم انتخاباتی به نفع کمپین دموکراتها و بر علیه دونالد ترامپ طرف هستیم. نکته دوم جایی است که جونز پس از چند مکالمه تلفنی، بالاخره پارکینگ با خبرنگار امنیت ملی نیویورک تایمز ملاقات میکند. او در مرحلهای از کار است که از انتشار گزارش توسط سنا تقریباً ناامید شده اما باز هم قبول نمیکند که اطلاعات را به این خبرنگار بدهد و میگوید اینها باید از راه درست، یعنی از طریق مراجع قانونی آمریکا منتشر میشوند.
بورنس در فیلم «شیوع» هم علیه افشاگرانی مثل آسانژ موضع گرفته بود و هر فعالیتی خارج از چارچوب و ساختار سیاسی ایالات متحده را درست نمیداند. نکته سوم در مورد «گزارش» این است که در تمام فیلم تاکیدات ویژهای روی بیفایده بودن این نوع شکنجه شده است و در مباحثات رسمی هم قضایا چنان مطرح میشوند که مشخصا اگر این شکنجهها میتوانست مأموران سیا را موفق به دستگیری مواردی حقیقی یا کشف اطلاعاتی حقیقی کند، کار آنها به لحاظ حقوقی مشکل نداشت. این موضعگیریها باعث شده که یک مخاطب بیاطلاع، با دیدن این فیلم، موضع بدی نسبت به حکومت ایالات متحده پیدا کند؛ در حالی که هدف فیلم این نبوده و صرفا میخواسته بخشی از این ساختار را در مقابل بخش دیگرش مورد انتقاد قرار بدهد.
گزارش نه یک فیلم شخصیت محور است نه جمعمحور. به رغم اینکه دانیل جونز در کانون اتفاقات قرار دارد، از او شخصیتپردازی نمیشود و تیم همکاران او یا نمایندگان سنا یا در نقطه مقابل، ماموران سیا هم به عنوان یک جمع شخصیتپردازی جمعی نمیشوند. گزارش یک فیلم اطلاعاتمحور یا تحلیلمحور است و تعلیق اصلی آن را این دغدغه تشکیل میدهد که «آیا جونز موفق به انتشار و افشای این اطلاعات میشود یا نه» در ضمن یکسری ضربههای احساسی، بابت اطلاع پیدا کردن از بعضی اقدامات بیرحمانه ماموران سیا به مخاطب وارد میشود که مقداری حرارت فیلم را بالاتر میبرد.
با این حال نمیشود گفت که در «گزارش» یک هیجان تمامعیار ایجاد شده و مخاطب لذت سینمایی کافی میبرد. «گزارش» یک فیلم سیاسی یا به عبارت جناحی مخصوص شرایط حال حاضر آمریکاست. به غیر از «روزی روزگاری در هالیوود» ساخته کوئنتین تارانتینو هیچکدام از فیلمهای امسال طرف دونالد ترامپ را نگرفتهاند و البته هالیوود به طور کلی نشان داده است که با این رئیسجمهور ایالات متحده دشمنی جدی دارد. «گزارش» هم یکی از انبوه فیلمهایی است که در ۲۰۱۹ میلادی، یعنی یک سال مانده به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، از زوایای مختلف سعی کردهاند ذهنیت مردم این کشور را بر علیه ترامپ بسیج کنند و از این جهت در فیلم «گزارش» ارزش سینمایی خاصی که آن را پس از سپری شدن جو این روزها، در سینما ماندگار کند، وجود ندارد.