
- اینکه مخاطبان میدانند «۱۹۱۷» یک اثر بدون کات است، هیجان بالایی به کار میبخشد.
- با توجه به پیچیدن زمزمه جنگ در ماههای اخیر، توجه ویژه آمریکاییها به فیلم «1917» پیام روشن و واضحی دارد.
- در «نجات سرباز رایان» خود سرباز رایان تصمیم بر ماندن و ادامه جنگ میگیرد و در «۱۹۱۷» تمرکز اصلی روی متوقف کردن جنگ است.

«۱۹۱۷» در یک دشت سبز و زیر سایه درختی پر برگ و در میان گلهایی که دو سرباز ارتش انگلستان میانشان در حال چرت زدن هستند، شروع میشود و بدون کات خوردن رسمی (البته دو سه بار با حقههای سینمایی کات هم در آن وجود دارد) زمان دو ساعتاش را سپری میکند و حتی از دریای خون و جنازه هم میگذرد. یک نفر سراغ گروهبان تام بلیک میرود و به او میگوید که کسی را انتخاب کن و با خودت بیاور چون فرمانده با تو کار دارد.
تام بلیک سرجوخه ویل شفیلد را که کنار هم چرت میزدند بر میدارد و به سنگر فرماندهی میروند. دم در سنگر فرماندهی به این دو نفر گفته میشود که مراقب رفتارتان باشید چون ژنرال ارینمور، یعنی فرمانده کل ارتش انگلستان درون سنگر است. ماجرا این است که ژنرال ارینمور توسط عکسهای هوایی متوجه شده عقبنشینی آلمانیها که لشگر هشتم انگلستان را به وسوسه حملهای بزرگ انداخته، تاکتیکی است و در حقیقت تله بهحساب میآید. او تام بلیک را انتخاب کرده تا به همراه یک سرباز دیگر که مهم نیست چه کسی باشد، به سرهنگ مککنزی، فرمانده گردان دوم هنگ دونونشایر، نامه لغو حمله را برساند.
دلیل انتخاب گروهبان تام بلیک بسیار جوان برای این ماموریت این است که سروان بلیک در لشکر دوم، برادر اوست و طبیعتا به همین دلیل انگیزه بالایی برای رساندن پیام به ترتیبی که شده پیدا میکند. دوربین همراه تام و بلیک که به سمت لشکر دوم حرکت میکنند، به راه میافتد. اکثر مخاطبان پیش از شروع فیلم متوجه شدهاند که «۱۹۱۷» یک اثر بدون کات است و برای همین کسی توقع ندارد زمان، پس و پیش شود و احتمال میدهد که ثانیه به ثانیه سفر پرماجرای پیش رو را باید ببیند و لمس کند. همین مسأله با مشخص شدن ماجرای فیلم و شروع مأموریت این دونفر، هیجان بالایی به کار میبخشد.
التهاب و اضطراب فراوانی که در چهره تام هست، به لحظات ابتدایی فیلم رنگ و بوی خاصی میدهد. ویل و تام میان کانالهایی که به عنوان سنگر حفر شدهاند به راه میافتند. میزانسن طوری است که دوربین به طور هوشمندانهای پشت سر این دو نفر سرباز و پیش روی آنها جایش را عوض میکند. دوربین به بهانههای نامحسوس وقتی چشم مخاطب از تعقیب ویل و تام در نمای پشت سر خسته شد، به بهانه گیر کردن آنها در میان دسته سربازان داخل کانال یا چیزهایی از این دست، جایش را عوض میکند و بالعکس. وقتی دو سرباز از سنگر خود خارج میشوند و به سمت سفر پر ماجرایشان حرکت میکنند، التهاب داستان شتاب بیشتری میگیرد.
ویل شفیلد یک انتخاب اتفاقی از طرف تام بود و میتوانست هر کس دیگری به جای او در این مأموریت حاضر باشد اما تعهد جانانه او در به سرانجام رساندن ماموریت، یکی از گیراییهای روایت سینمایی «۱۹۱۷» از اتفاقی است که سام مندس، کارگردان کار، میگوید آن را از زبان پدر بزرگش شنیده و در واقعیت رخ داده است.
آیا ۱۹۱۷ فصل جدید در تاریخ سینمای جنگ رقم خواهد زد؟
نکته قابل توجهی که «۱۹۱۷» را مطابق حال و اوضاع این روزهای جهان کرده و باعث سرازیر شدن سیل توجهات به سمت آن شده است، سوای جذابیتهای سینمایی موجود در آن، دغدغهایست که برای لغو یک عملیات جنگ ایجاد میکند. به عبارتی اگر در فیلم «نجات سرباز رایان» که فصل جدیدی را در سینمای جنگ رقم زد، تمام هدف یک گروه چند نفره فقط نجات یک سرباز بود که او هم پس از رسیدن این گروه و دریافت نامهای برای عقبنشینی و معافیت از جنگ، میگوید که قصد دارد کنار برادران رزمندهاش بماند و بجنگد، در «۱۹۱۷» تمام تلاش این گروه بسیار کوچک دو نفره که خیلی زود تکنفره میشود، متوقف کردن یک حمله بزرگ است.
«نجات سرباز رایان» با جریان صدور فرمان معافیت از رزم برای یک رزمنده در جبهه فرانسه و ارسال نامهای در این رابطه شروع میشود و ماجرای «۱۹۱۷» هم رساندن یک نامه به فرمانده لشکری رزمی است. اما در اولی خود سرباز رایان تصمیم بر ماندن و ادامه جنگ میگیرد و در «۱۹۱۷» تمرکز اصلی روی متوقف کردن جنگ است.
اگر «۱۹۱۷» هم بتواند مثل فیلم استیون اسپیلبرگ فصل جدیدی را در تاریخ سینمای جنگ رقم بزند، حماسه طلبی اسپیلبرگی در سینمای جنگی غرب به پایان خواهد رسید و میل به عقبنشینی و احتراز از شروع جنگ، جو غالب سینما خواهد شد. پس از اسپیلبرگ سه نکته در سینمای جنگی غرب جا افتاد و ماندگار شد. یکی اهمیت جان یک نفر انسان، حتی یک نفر و دیگری حماسه و شور جنگجویانه. فیلم «۱۹۱۷» مورد اول را همچنان حفظ کرده اما مورد دوم را زیر سوال میبرد.
نکته سوم که توسط اسپیلبرگ در سینمای جنگ جا افتاد، تصویر دشمن است. دشمن در فیلمهای جنگی آمریکا پس از «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» تصویر انسانی شرور و خبیث و تحت هر شرایطی غیرقابل را پیدا کرد. در «نجات سرباز رایان» نیروهای آمریکایی به یک اسیر آلمانی را رحم میکنند اما او به محض اینکه فرصت یافت، از پشت بهشان خنجر میزند. در «فهرست شیندلر» هم تصویری از فرمانده آلمانی نمایش داده میشود که به هیچوجه اصلاحپذیر نیست. در «۱۹۱۷» هم این نوع نگاه به دشمنان حفظ شده است ویل و تام یک خلبان آلمانی که هواپیمایش سقوط کرده را از درون کابینش بیرون میکشند و آتش بدنش را خاموش میکنند.
با این حال خلبان آلمانی به محض این که حالش جا آمد، چاقویی پیدا میکند و در شکم تام میکوبد. در بخش دیگری از فیلم ویل داخل موضوع آلمانیها واقع در یک شهر متروکه میشود و پس از درگیری با یک سرباز آلمانی و در حالی که در این درگیری برتری پیدا کرده، دستش را روی دهان جوان آلمانی میگذارد و با اشاره چشم و ابرو از او قول سکوت میگیرد.
جوان آلمانی با سر تأیید میکند اما به محض اینکه ویل دستش را برداشت، فریاد میزند که انگلیسی، یک انگلیسی… به عبارتی ساده و سرراست، سام مندس با این طور صحنهها دارد همان حرفهایی را تکرار میکند که دو-سه دهه پیش اسپیلبرگ گفته بود و در این سالها توسط فیلمسازان دیگر تکرار شده است؛ اینکه به دشمن خوبی نیامده است.
با این وصف، اگر «۱۹۱۷» فیلمی ضدجنگ ارزیابی شود، به دلیل مولفههای انسانی و همدلی با سربازان دو طرف نیست، بلکه از سر ترس چنین موضعی میگیرد. برقرار کردن ارتباط مضمونی بین «۱۹۱۷» و اوضاع این روزهای جهان کار چندان مشکلی نیست. اینکه سام مندس اوضاع را پیشبینی کرده بود یا اثرش به طور اتفاقی اینقدر به شرایط حال حاضر دنیا ارتباط پیدا کرده، چندان بحث مهمی نیست.
بحث مهمتر این است که سینمای آمریکا چنین استقبال پرشوری از این اثر انگلیسی در فصلهای متعدد جوایزش که عمدتا به زمستان مربوط میشوند کرده است. این فیلم بدون اینکه با دشمن همدلی کند، درباره عقبنشینی است، آن هم نه برای نجات جان سربازان دوطرف؛ بلکه فقط برای حفظ جان خودیها. با توجه به پیچیدن زمزمه جنگ در ماههای اخیر، توجه ویژه آمریکاییها به فیلم «۱۹۱۷» پیام روشن و واضحی دارد.