نقد مستند آوانتاژ – تجربه غلبه و پیروزی بر گذشته ای تلخ
مستند آوانتاژ به کارگردانی محمد کارت روایتی است از زندگی برخی از کارتن خواب ها است که در تلاش، برای بهبود زندگی خود هستند.

مصرف مواد مخدر از جمله بارزترین آسیبهای اجتماعی است که به راحتی میتواند بنیان فرهنگی، اجتماعی یک کشور را سست کرده و پویاییهای انسانی را به مخاطره بیاندازد. روزانه شمار زیادی از افراد به مصرف مواد مخدر روی آورده و دچار پیامدهای جسمانی، روانی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن میشوند.
با این مقدمه به سراغ مستند آوانتاژ میرویم. فیلم پندار ما درباره زندگی پس از اعتیاد را به گونهای متفاوت شکل میدهد به گونهای که قرار است یک کمپ اعتیاد و معضلات اجتماعی که معتادان با آن دست به گریباناند را ببینیم. چیزی که بارها در فیلمها و مستندهای گوناگون دیدهایم. امّا به نظر میرسد آوانتاژ با فیلمهای مشابهای که چنین موضوعی دارند بسیار متفاوت است.
در اکثر فیلمهایی از این دست با کلیشههایی مواجه میشویم که بارها تکرار شدهاند، تا آنجا که گاهی از فرط تکرار، همین کلیشهها به ضد خود تبدیل میشوند. کلیشههایی چون از دست دادن خانواده، شغل و موقعیتهای مهم اجتماعی، تنهایی، انزوا و…
برگ برنده مستند چیست
حال سوال این است برگ برنده آوانتاژ چیست؟ و چرا مستندی متمایز است؟ فیلم با تصویر حضور یک کارتن خواب معتاد به هروئین شروع میشود که به کمپ ترک اعتیاد برای ثبت نام آمده تا قدم در راه بازگشت بگذارد. حدس اولیه این است که این شخص سوژه مستند میباشد اما اولین تصویر بعد از تیتراژ، نمای هلیشات(تصویر از ارتفاع) است که برخلاف حدس اول، تصویری امیدبخش از ورزش صبحگاهی افراد داخل کمپ میباشد.
تفاوت آوانتاژ از همین جا شروع میشود، کمپ با همهی افرادی که به آنجا پناه آوردهاند، سوژهی فیلم هستند. هر کدام در سکانسهای مختلف از زندگی خود میگویند. گویی فیلم قرار است شخصیتی کلی بسازد که هر کدام از این افراد جزیی کوچک از آن کل هستند، تصویر هلی شات اول فیلم هم دقیقاً تصویری از همین کل است. ما را با یک شخصیتپردازی جمعی مواجه میسازد.
هویت بخشیدن جمعی به سوژهها
آن نمای هلیشات از بالا عنصری تکرار شونده است که با موسیقی امید بخش همراه میشود و معنایی استعلایی به تصاویر میدهد. آن جا که این افراد قبل از تمرین برای یک بازی فوتبال مثل یک گل شکفته میشوند.
کار مهمی که فیلمساز انجام میدهد هویت بخشیدن جمعی به همه اینها است. هویتی که نه فقط در جهت فهم روابط بلکه در جهت تعمیق جهان این افراد بازسازی میشود. این همان تعبیر هنرمند از واقعیت است، واقعیتی که میتوانست به راحتی مانند فیلمهایی از این دست به اگزوتیک اجتماعی بیانجامد و در مواردی سانتی مانتال جلوه کند به گونهای که مخاطب پشیمانی چند نفر رها شده از بند اعتیاد و یا نگون بختی و آوارگی زندگی قبلیشان را تماشا کند.
ولی آوانتاژ فراتر از همهی اینها است. آوانتاژ متمایز است چون مخاطبش را به تجربه دعوت میکند. خوب فهمیدن انسانهای بازگشته از مسیری هولناک و مخوف که اکنون معنای زندگی را یافتهاند.
فقط خدا
آنچه در فیلم بازنمایی شده و در نمونههای مشابه وجود ندارد، یافتن معنای زندگی و احیای شخصیتی و هویتی این افراد است.
مثلاً نمای هلیشات در اوین از فردی که در وسط جمع ایستاده و میگوید: انرژی امروز و هر روز را از خودش میگیریم و همه فریاد میزنند “فقط خدا” هنرمند عمیقاً تجربه کرده و مخاطبش را به ژرف دیدن دعوت میکند. تجربهی غلبه و پیروزی بر گذشتهای تلخ.
پیروزی تیم فوتبال کمپ در آخر مستند نقش به سزایی در تعیمق این حس دارد. در تیتراژ آخر فیلم نیز شاهد رقصیدن یکی از همین افرادیم، گویی فارغ از همه چیز و همه کس، رها و آزاد میرقصد، گویی با زبان بیزبانی میگوید: چه اهمیتی دارد که در آینده چه بر سر این کمپ خواهد آمد؟ هم اکنون را غنیمت بشمر.