نقد مستند جلال به روایت اسالم – ادای احترام
مستند جلال به روایت اسالم روایتی کوتاه از شخصیت و منش جلال آل احمد نویسنده و متفکر معاصر ایران، است که توسط حسن حبیب زاده ساخته شده است.

جلال آلاحمد یکی از مهمترین متفکران معاصر ایران است که در فضای عمومی بیشتر به عنوان یک داستاننویس شناخته میشود تا متفکر. اساسا سالها بود که جای خالی یک مستند زندگینامهای یا پرتره خوشساخت درباره زندگی، آثار، شخصیت و افکار آلاحمد در فضای سینمای مستند ایران احساس میشد.
آلاحمد یک چهره فرهنگی متمایز در دوران معاصر ایران است که فارغ از جایگاه موثرش در ادبیات ایران و عرصه داستان نویسی، هم به عنوان یک اندیشمند برجسته قابل بررسی است و هم زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذرانده که میتواند برای مردم جذاب و کنجکاوی برانگیز باشد.
« جلال به روایت اسالم » اثر جمع و جوری است که بنا ندارد به همه ابعاد شخصیت جلال آلاحمد و تاثیرش به عنوان یک چهره فکری مهم نیمه اول قرن حاضر بپردازد. جلال در طول دهههای اخیر به کرات محور بحثها و قضاوتهای گوناگون بوده و همواره موافقان و مخالفان زیادی داشته است.
جلال در روستای آلالان
این مستند به برههای از سالهای پایانی زندگی جلال آلاحمد اختصاص دارد؛ زمانی که او در روستای آلالان از توابع شهرستان اسالم استان گیلان زندگی میکرده و روزگار ساده و آرامی را به همراه همسرش سیمین دانشور تا پایان عمر گذرانده است. «جلال به روایت اسالم» به شیوه گفتگو محور ساخته شده و بر سخنان اهالی روستا و نزدیکان او درباره شخصیت و منش وی در زندگی و مراوده با افراد عادی متمرکز است.
به لحاظ ساختاری «جلال به روایت اسالم» به دنبال دستیابی به موقعیتهای دراماتیک و احساسی است. در همین راستا، مستندساز مسیر گفتگو را به نحوی پیش میبرد که ارتباط عاطفی جلال با جوانان آن زمان و انسانیت او که در قالب موعظههای خیرخواهانهاش متجلی شده را بازنمایی کند.
اگر این شیوه ساده و سرراست را برای تولید یک اثر مستند معقول بدانیم، باید تصدیق کنیم که حبیبزاده به خوبی کارش را انجام داده و بعضا با بیرون کشیدن گویههای عمیق و احساسی از زبان سادهترین مردم روستا در توصیف منش جلال، لحظات نابی خلق میکند. هرچند که استفاده بهتر از موسیقی و مدیریت مناسب قابها میتوانست جلوهای دو چندان به این موقعیتها ببخشد.
جای جلال در مستندش کجاست?
بزرگترین مشکل مستند «جلال به روایت اسالم» اما عدم پرداخت مناسب شخصیت خود جلال آلاحمد است. مستندساز از اساس شناخت کامل مخاطب از جلال را پیشفرض میگیرد و بنا را بر این میگذارد که همه مخاطبانش با او آشنایی دارند. مستند حاوی هیچ توضیحی درباره زندگینامه، آثار و نقش جلال آلاحمد در جریان فکری معاصر ایران نیست و قصدی هم برای کندوکاو درباره بازنمایی موقعیت ممتاز او ندارد. ایجاز «جلال به روایت اسالم» مانع از این شده که مخاطب عام بداند سخنان مطرح شده در شرح شخصیت چه کسی بیان میشوند و اصلا چرا رفتار کسی مثل جلال با اهالی روستا میتواند تا این حد اهمیت داشته باشد.
به عنوان مثال، اگر مخاطب مستند «جلال به روایت اسالم» قبل از هر چیز توضیحاتی درباره کتاب «غربزدگی» و رویکرد جلال به اصالت فکر و اندیشه ایرانی – اسلامی میشنید، حتما بهتر میتوانست بفهمد که چرا جلال در روستا همه جوانان را به کسب علم توصیه میکرده و حتی در سالهای پایانی عمرش نیز، برای متقاعد کردن والدین به تحصیل فرزندانشان، تا این حد تقلا کرده است. در واقع، مستند «جلال به روایت اسالم» به جای یک اثر بیستوهفت دقیقهای، میتوانست یک پروژه بزرگ سریالی باشد که در هر اپیزود، برگی از شخصیت جلال آلاحمد را ورق بزند.
تلاش برای ادای احترام به جلال آل احمد
با تمام این احوال، میتوانستیم از کنار اختصار و سادگی مستند «جلال به روایت اسالم» بگذریم و آن را، به عنوان انتخاب مستندساز، مورد احترام قرار دهیم؛ اگر و فقط اگر رگههای سیاسی در این مستند وجود نداشت و مستندسازی که فقط میخواهد روحیه و منش انسانی جلال را بازنمایی کند، بخشی از مستند خود را به شاهستیزی جلال اختصاص نمیداد.
به عبارت دیگر، مستندی که فقط قرار است یکی از ابعاد ابتدایی شخصیت بزرگی مثل جلال را معرفی کند، به شکل ناهمگونی ناگهان درصدد واکاوی دیدگاههای سیاسی او برمیآید و بدون اینکه پیشینه سیاسی و فکری او را معرفی کرده باشد، صرفا تلاش میکند تا مخالفت جلال با شاه را به عنوان یک بیانیه سیاسی به مخاطب تحویل دهد.
در مجموع، «جلال به روایت اسالم» مستند بیادعا و سادهای است که سعی میکند در حد بضاعت خودش، به یکی از مهمترین متفکران ایرانی ادای احترام کند؛ در حالی که این اثر میتواند نخستین گام از یک مجموعه تلاش مستندگونه بزرگ باشد و راه را برای مستندهای جدیتر و پرترههای خوشساخت و کامل درباره جلال آلاحمد باز کند.