نقد مستند دیگو مارادونا Diego Maradona – پاشنه آشیل یک ستاره
فیلم مستند دیگو مارادونا - Diego Maradona ساخته کارگردان انگلیسی آسیف کاپادیا روایتگر جادوی ورزش فوتبال و زندگی یکی از مهم ترین و تاریخ سازترین اسطوره های این ورزش، یعنی دیگو مارادونای آرژانتینی است.

تا به حال فرم معماری استادیومهای فوتبال را از نظر گذراندهاید؟ تصاویر هوایی که پیش از نمایش مسابقات فوتبال، از نمایِ بیرونیِ این استادیومها از شبکههای تلویزیونی پخش میشود، نوعی مرکزگرایی را در نمای آن نشان میدهد. خواه یک استادیوم معمولی در کشوری جهان سومی باشد، یا استادیومهای عظیم و باشکوه کشورهای غربی یا آسیای شرقی.
نقطهی تلاقی مرکزگرایی در معماری این بناها، همان مستطیل سبزرنگ است که تا پیش از ورود بازیکنان به آن، چیزی جز یک زمین چمن نیست. اما از لحظهی ورود بازیکنان تیمها همه چیز در شهر، کشور و گاهی اوقات در کل جهان، عطف آن مستطیل خواهد شد. این جادوی ورزش فوتبال است. جادویی که اگر هم مانند نگارنده، علاقهای به آن نداشته باشید، نمیتوانید انکارش کنید یا نادیدهاش انگارید.
فیلم مستند «دیگو مارادونا» ساختهی کارگردان انگلیسی «آسیف کاپادیا» روایتگر جادوی ورزش فوتبال و زندگی یکی از مهمترین و تاریخسازترین اسطورههای این ورزش، یعنی دیگو مارادونای آرژانتینی است. فیلمی که به زعم کارگردانش سومین قسمت از تریلوژی (سهگانه) نبوغ کودکان و شهرت است. دو فیلم دیگر این سهگانه «سِنا» و «اِمی» در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۵ ساخته شدند. اولی دربارهی «ایرتون سِنا» موتور سوار مشهور و دیگری بر اساس زندگی «اِمی واینهاوسِ» خواننده است.
روایتی منسجم و خطی از زندگی مارادونا
یکی از نماهای ابتدایی فیلم اتومیبلی را نشان میدهد که با سرعت رو به جلو حرکت میکند. این نما دو بار در فیلم تکرار میشود، اما متأسفانه کارگردان بنا ندارد تا از آن به کارکردی فرمی برای روایت داستان مستندش دست یابد. این پلان میتوانست در عین پیشبرد بخشی از روایت مستند، با تکرار به فرمی استعاری از شخصیت مارادونا بدل شود؛ اتومبیلی افسار گسیخته که در حال حرکت رو به جلو است و تا زمانی که پاشنهی آشیلش ترمز اتومبیل را نکِشد، از حرکت باز نمیایستد.
از این حسرت اگر عبور کنیم اما میتوان گفت این مستند، روایتی منسجم و خطی از زندگی یک ستارهی بیچون و چرای فوتبال را ارائه میدهد که غایت اوج و فرود را تجربه میکند. مارادونا از قداستی مسیحوار به رذالتی شیطانی کشیده میشود. برگ برندهی کاپادیا در این روایت، عدم موضعگیری و قضاوت دربارهی مسیر این اوج و فرود است.
از بارسا به ناپولی
مستند مارادونا به مهمترین دورهی زندگی این قهرمان میپردازد. دورهی جدایی وی از «بارسلونا» و پیوستن به تیم باشگاهی «ناپولی» در شهر ناپل ایتالیا. شاید بتوان مردم شهر فقیرنشین ناپل را به نوعی همزاد مارادونا دانست. او خود در محلهای فقیرنشین به دنیا آمد و منتهای آرزویش بازی در یک تیم باشگاهی بود تا بتواند از طریق آن، خانهای برای خانوادهاش فراهم آورد. اما آنچه رخ داد شاید از تاریکترین و دورترین زاویهی ذهن دیگوی آرژانتینی هم نمیگذشت؛ بدل شدن به افسانهی مارادونا در تاریخ فوتبال جهان.
زندگی ستارههای تاریخ ساز در عرصههای مختلف ورزشی و هنری تابع بی چونوچرایی از محیط و مردم است. اگر قضاوت ارزشی را کنار بگذاریم و به این جملهی کلیشهای روی آوریم که عموماً تودهی مردم حافظهی تاریخی ضعیفی دارند، میتوان نتیجه گرفت که این توده نقش بهسزایی در سیر اوج و فرود ستارهها و قهرمانان دارند.
سعود و سقوط اسطورهها
رویههای افراط و تفریط مردم در ایتالیا و آرژانتین بخش اعظمی از سیر صعود و نزول مارادونا را در زندگی شخصی و حرفهایاش رقم میزند. عامهی مردم و گاه حتی غمانگیزتر از آن خواص، نیروی غریبی در بالا بردن و به زمین کوبیدن اسطورههایی دارند که خود آنها را ساخته و پرداختهاند. اما ورای موضوع تودهی مردم، جوامع و گروههای تمامیتخواه و سران و خواص سرمایهدار، ستارهها را به کالاهای تجاری و جنسی خود تبدیل میکنند.
از مدیران باشگاههای ورزشی تا صاحبان کالا و صنایع تجاری و از سویی حتی پاپاراتزیها نیز نان خود را از سفرهی اوج و فرود ساختگی ستارهها و نقاط ضعف و قوت آنها برداشت میکنند. این داستان غمبار، به روالی طبیعی در سیر اسطورهسازیهای جهان تبدیل شده است و شاید معدوداند نمونههایی که از آن جان سالم به در بردهاند.
خدمت در نظام سرمایهداری
مصرفگرایی در جامعهی مدرن جهانی آفتی است دو وجهی؛ وجه نخست و عیان آن تبدیل شدن انسان به موجودی مصرفگرا و تنوع طلب است. اما سویِ دیگر آن بهرهکشی از نوع انسان به عنوان یک کالا در خدمت نظام سرمایهداری است. این مضمون بخش مهمی از مستند مارادونا را به خود اختصاص میدهد و میتوان آن را در قالب مصاحبهی مدیران و سران باشگاههای ورزشی در فیلم دریافت.
به ویژه مدیران باشگاه ناپولی که برای آنها مارادونا نه یک قهرمان و نه یک اسطوره یا نابغهی فوتبال بلکه کالایی جهت ارضای تمایلات جاهطلبانهی آنها است. این آفت نه تنها زندگی شخصی و حرفهای ستارگان، بلکه زندگی اطرافیان و وابستگان آنان را نیز عموماً به ورطهی نابودی میکشاند.
مارادونا در خارج از مستطیل سبز
زندگی مارادونا در دو وجه شخصی و حرفهای به شدت در هم تنیده است و فیلم این درهمتنیدگی را به درستی نشان میدهد. روابط مارادونا با زنان، درگیری او با گروههای تبهکاری و مافیای ایتالیا و سرانجام روی آوردنش به مواد مخدر، به موازات قهرمانی تیم باشگاهی ناپولی و در پی آن ارتقای موقعیت شهر ناپل در ایتالیا به مدد موفقیت تیمش و سپس جامجهانی و صعود تیم ملی آرژانتین روایت میشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای مستندسازی در سینمای جهان پرهیز از نگاه تک بعدی به قهرمانان و ستارهها و تلاش برای نمایش آنها به عنوان یک انسان با تمامی ضعفها، قدرتها، تنهاییها و تصمیمات درست و نادرست است. رویکردی چندصدایی که جای آن در مستندسازی پرتره در سینمای ایران خالی است.
نقاب مارادونا
دیگو پسری باهوش و نابغهی فوتبال بود که به گواه فیلم با مارادونا تفاوت داشت. شاید بتوان گفت دیگو، وجهی درونی و مارادونا نقابی بیرونی برای این شخصیت بود. آسیبهای جسمانی و روانی مارادونا در طول سالهای فعالیتاش در فوتبال نشان میدهد که اسطورهها و نوابغ ورزشی و هنری پیش از آنچه که جامعه از آنها میسازد، انساناند. ماهیت وجودی انسان با خطا، طمع، جاهطلبی و بسیاری از ویژگیهای دیگر آمیخته است. اما تجربه تلخ تاریخی نشان میدهد که جامعه نیاز به قهرمانسازی دارد و تاریخ مصرف آن را نیز خود تعیین میکند.
مستند دیگو مارادونا در بخش جنبی و خارج از مسابقهی جشنوارهی کن ۲۰۱۹ به نمایش درآمد و بیشترین فروش گیشه را در بریتانیا داشت. اکران این فیلم در آمریکای جنوبی با استقبال مواجه نشد. این آمار شاید بتواند از حیث مخاطبشناسی به ایجاد پرسشی بیانجامد که چرا مردم در ادوار مختلف تاریخی، حاضر به تماشای قهرمان خود بر پردهی سینما نیستند؟