
«مستند معضل اجتماعی» جف اورلوسکی شاید شفافترین، موجزترین و عمیقاً هراسانگیزترین تجزیه و تحلیل دربارهی رسانههای اجتماعی است که تابهحال به طور گسترده ارائه شده است. این فیلم همان کاری را با فیسبوک میکند که مستندهای قبلیاش «به دنبال یخ» و «به دنبال مرجان» با تغییرات اقلیمی کرده بودند (دیدگاه تازهی تأثیرگذاری برای یک موضوع آشنا ارائه میدهد در عین حال که بند دلتان را پاره میکند).
در حالی که فیلم به این حجم از گستردگی گیجکنندهی موضوعات و زیرشاخههایش میپردازد – و به نوعی هم موفق به مهار آنها میشود – یک جملهی کوچک به سادگی تمام مفاهیم مدنظر فیلم را انتقال میدهد و نقطهی پایانی بر این بحران موجود میگذارد: روسیه فیسبوک را هک نکرد، روسیه از فیسبوک استفاده کرد.
شاید این ایده برای کسی که در عصر اینترنت رشد کرده ایدهی حیرتآوری به نظر نرسد، اما اشتباه است اگر فکر کنیم که فیلم اورلووسکی تنها قدیمیترها را مخاطب قرار میدهد.
با وجود اینکه «معضل اجتماعی» خطاب به همهی انسانهای روی کرهی زمین است و باید حتی برای بیگانهترین افراد با تکنولوژی هم (متعصبان مذهبی، مجلس سنای آمریکا و غیره) به اندازهی کافی قابل درک باشد، اما جامعهی آماری مدنظرش شامل گروههایی از افراد دائماً آنلاین هم میشود که گمان میکنند چنان عصر اطلاعات را دریافتهاند که این فیلم چیزی برایشان ندارد.
نسل z چه میکنند؟
نسل z (زومرها)، نسل هزارهها و مخاطبان مجلهی اینترنتی اسکرین جانکیز، که به دیدن مستندهای هشداردهنده و پندآموزی که به آنها یادآوری میکند چطور باید وقتشان را بیشتر در فضای بیرون از خانه بگذرانند، کمترین علاقهای هم ندارند.
فیلم اورلووسکی با رویکرد جزءبهکل و وارونه در مواجهه با ماهیت اصلی استفاده از رسانههای اجتماعی، وقتش را برای اثبات حسننیتش تلف نمیکند (و بدینوسیله ترس را به جانتان میاندازد). فیلم با قطعهی شومی از حکمت سوفوکلس آغاز میشود که میتوانست در توئیتر نابود شود: “هیچ عظمتی به زندگی آدمی پای نمیگذارد مگر با ناسزا.“
سپس اورلووسکی بینندگان را با چندی از نگرانترین سفیدپوستهای این روزها آشنا میکند: چندی از طراحان، مهندسان، و مدیران اجرایی که خود مبدع رسانههای اجتماعی بودند، اما زمانی که به تهدید حیاتی آن برای فرهنگ جامعه پی بردند، کارشان را رها کردند. کسی که دکمهی “لایک” را ابداع کرد، یک مدیر اسبق اینستاگرام. حتی یکی از مسئولان فنی جیمیل و گوگلدرایو. همانقدر که حرف کسی که به شما میگوید فیسبوک را رها کنید میتواند آزاردهنده باشد، به همان اندازه هم باور اینکه کسی در واقعیت فیسبوک را رها کرده باشد دشوار است.
ندای وجدان سیلیکون ولی
با این وجود، ستارهی بخش مصاحبهی فیلم اولووسکی، کسیست که اغلب از او به عنوان “ندای وجدان سیلیکون ولی” (سیلیکون ولی منطقهای در کالیفرنیای آمریکاست که به قرار داشتن بسیاری از شرکتهای مطرح انفورماتیک جهان در آن مشهور است.) یاد میشود؛ نامش تریستان هریس است که یکی از بنیانگذاران مرکز فناوری انسانی است و وقتی که فیلم «معضل اجتماعی» میکوشد تا بر شکاف میان این تهدیدهای انتزاعی با پیامدهای مستقیمش پل بزند، هشدارهای حسابشدهی او در طول فیلم همچون صدای نگران منطق عمل میکند.
گستردهترین بخش آن نگرانیهای عمده مربوط به الگوی تجاری “استفادهی رایگان” است که مردم را وامیدارد تا به عزت نفسشان پشت پا بزنند. به قول معروف (که در این قسمت فیلم نقل میشود): “اگر هزینهی کالایی را پرداخت نمیکنید، خودتان کالا هستید.“
اورلووسکی با کمک شواهد صریح، ابزارهای بصری روشنگر و نظریهای با پرداخت خوب که با ظرافت هرچه تمامتر رابطهی میان تکنولوژی ترغیبکننده و رفتارهای انسان را بیان میکند، به همان بحث قدیمی قوت میبخشد که اعتیاد از عوارض جانبی رسانههای اجتماعی نیست، بلکه خود الگوی تجاری این صنعت است. دادههای ما حکم واحد پول رایج این شرکتها را دارند، اما زمان ما متاع گرانبهاتری است، چقدر از زندگیهایمان را میبایست در ازایشان نابود کنیم؟
دنیایی که بر پول میگردد
هرچه بیشتر در رسانههای اجتماعی زمان صرف میکنیم، آیندهی بشر “گرانبهاتر” می شود و هرچه آیندهی بشر گرانبهاتر شود، تبلیغکنندگان مبلغ بیشتری برای تبلیغاتشان طلب میکنند. چطور یک شرکت مثل فیسبوک یا یوتیوب ما را متقاعد میکند تا زمان بیشتری در بستر آنها سپری کنیم؟ با طراحی الگوریتم، آنها برداشت ما از واقعیت را از اساس تغییر میدهند تا تمام ظرفیتهایمان را اشغال کنند؛ صف دادههایی که ما را چنان هیجانزده میکنند یا برمیآشوبند که در دامشان بیفتیم، و ما را هرچهبیشتر در لاک خودمان فروببرند و همگیمان را به واقعیتهای جداافتادهمان تبعید کنند. این نظارت بیش از حد سرمایهداری است، که مثل یک دستورالعمل واحد تأثیرگذار در جهت افراطگرایی عمل میکند.
اورلووسکی، با درک اینکه تشخیص مسئله در چنین مقیاس گستردهای به خودی خود کافیست تا عاقلترین انسانها هم بیمار اسکیزوفرنی پارانویا به نظر برسند، راه برجسته و نیمه موفقی باز کرد که این مفاهیم نکوهیده، ملموستر و واقعیتر (به ابعاد زندگی) به چشم بیایند.
هرازگاهی، اورلووسکی در فیلمنامه گریزی به داستان یک خانوادهی معمولی آمریکایی از طبقهی متوسط میزند تا تأثیر رسانههای اجتماعی بر زندگیهای ما را در عمل، به تصویر بکشد. نگارنده (منتقد) با عبارت “زندگیهای ما” می خواهد تأکید کند که «معضل اجتماعی» بیشتر قصد دارد درباره میانگین تأثیر فیسبوک بر نوجوانان بپردازد تا تأثیر فیسبوک بر نسلکشی مسلمانان روهینگیایی در میانمار. اما اورلووسکی مخاطبانش را میشناسد.
اعتیاد به تکنولوژی
بازیگر “باهوش باسواد” این فیلم، اسکایلر گیسوندو نقش یک دانشآموز دبیرستانی به نام بن را ایفا میکند که به تلفنش به شدت وابسته است، کارا هیوارد بازیگر فیلم «قلمرو طلوع ماه» در نقش خواهر بزرگتر و نگرانش است، و ستارهی سریال «مردان دیوانه»، ونسنت کارتیزر – با نشانی بیشائبه از نبوغ – که نمودهای انسانی متنوعی از الگوریتم را ارائه میکند، به بن دلیلهایی میفروشد تا همچنان در وابستگی به تلفنش باقی بماند؛ به نوعی شبیه نقش پیت کمپل ویرانشهری. این سکانسها با ناراحتی دلهرهآور یک برنامهی بعد از مدرسه شروع میشوند و به نظر میرسد مصمماند که نوجوانان را شگفتزده کنند.
اگرچه این نمایشها کمی بیش از حد اغراقآمیزند، اما به یکباره – و خیلی مفرح – همراه با یک جور خودآگاهی که بر خودمان بازتاب داده میشود، برطرف میشوند؛ البته حد بخصوصی از طنز و کنایه لازم است تا با کسانی که مرتباً توئیت میکنند که چقدر از توئیتر بیزارند ارتباط برقرار کنیم.
کمترین تأثیر این لحظات میتواند این باشد که حس کنیم «معضل اجتماعی» اقناعکنندگی استدلالهایش را دستکم میگیرد، اما این بخش ارزندهی فیلم کمک میکند تا صدای هشداردهندهی بخصوصی در جایجای فیلم طنینانداز شود: “ما آنقدر نگران چیرگی قدرت تکنولوژی بر توانمندیهای انسان هستیم که توجهی به چیرگی قدرت تکنولوژی بر ضعفهای انسان نمیکنیم.” خوب است دریابیم رسانههای اجتماعی چگونه میتوانند نیاز درونی ما به تأیید گرفتن را برانگیزانند، و مردم را از هر ریسکی که موجب جداافتادنشان از جامعهی آنلاین شود، بر حذر دارند.
مستندی برای آگاهی نسبت به باورهای خودمان
وقتی “الگوریتم” بن را از رابطهی تازهی دوستدختر سابقش مطلع میکند و باعث میشود زمان بیشتری را به مرور عکسهای او بپردازد، برایمان باور پذیر است؛ و اینکه در ادامه، دنبال کردن “الگوریتم” – به شکلی فرسایشی و ناامیدکننده – اطلاعات دریافتی صفحهی بن را پر از ویدئوهایی میکند که او را به شکلی افراطی به بخشی از یک جنبش سیاسی به نام “کانون افراطگرایی” سوق می دهد؛ اشارهی ظریفی که با این وجود، تصویر نابرابری از چپ و راست ترسیم میکند.
آیا «معضل اجتماعی» به اندازه کافی قانعکننده است که بتواند ناسیونالیستهای تندروی آمریکایی را متقاعد کند که از تماشای مداوم تفاسیر چرند بن شاپیرو دست بکشند و در عوض اشتراک روزنامهای را خریداری کنند؟ پاسخ به این سوال سخت است. اما این فیلم قطعاً شما را بر آن میدارد تا نسبت به باورهای خودتان آگاهی بیشتری پیدا کنید – نه فقط نسبت به اینکه شما چطور از اینترنت استفاده میکنید، بلکه آگاهی نسبت به اینکه اینترنت چطور از شما استفاده میکند.
فیلم بیشتر از اینکه مثل نوعی مشاوره باشد، شبیه زنگ بیدارباش عمل میکند؛ اورلووسکی و سوژههایش تشخیص میدهند که چطور اینترنت در آن واحد آرمانشهر و ویرانشهری برپا میکند که چندان متوهمانه نیستند که بتوانیم نادیده فرضشان کنیم. مستند آنها آنقدر آموزنده نیست که به عنوان راهنما در نظر گرفته شود، اما در عین حال چشمگیرترین تأثیر از مفاهیم را در ذهنتان باقی میگذارد تا در اوقات فراغت باز به آنها فکر کنید.
روی تبلیغات اینستاگرامی کلیک نکنید
چگونه رسانههای اجتماعی برای فکر کردن ما دربارهی چیزهایی مثل سیاست، نژاد، و سرگرمی مسیری فراهم میکنند؟ فرو بردن انسانها در لاک شخصیشان در واقعیت، چه تأثیری بر باورهایمان برای همدلی کردن، صمیمیت حقیقی و نوعی درک مشترک میگذارد؟ و در عوض آیا این طبیعت الگوریتمی و جداافتادهی جریان تصویر آن مفاهیم را تا حد یک جایگزین صرفاً نمایشی تقلیل نداده است؟ با رسیدن آیندهی بشر به زمان حال، پاسخ به این سؤالات ضروریتر می شود.
تا آن موقع اما فیسبوک را ترک کنید، روی تبلیغات اینستاگرامی کلیک نکنید، و اطمینان حاصل کنید که اخبار اکانت توئیترتان بر حسب ترتیب زمانیشان نمایش داده میشوند نه اینکه “بهترین توئیتها را اول به شما نشان دهد” چرا که تنها روزنهی امید باقی ماندهمان در این است که تلقی شما از محتوای خوب، با انتخاب الگوریتم متفاوت باشد.