نگاهی به سینمای استنلی کوبریک
برای توصیف استنلی کوبریک، «نابغه»، مناسبترین واژهی ممکن است. هنگامی که کارنامهی او مرور میشود، دو چیز بیش از همه توجه جلب میکند؛ نخست خلوتی کارنامه و کمیت پایین فیلمها و در نقطهی مقابل کیفیت حیرتانگیز هر یک از 13 فیلم بلند او

برای توصیف استنلی کوبریک، «نابغه»، مناسبترین واژهی ممکن است. هنگامی که کارنامهی او مرور میشود، دو چیز بیش از همه توجه جلب میکند؛ نخست خلوتی کارنامه و کمیت پایین فیلمها و در نقطهی مقابل کیفیت حیرتانگیز هر یک از ۱۳ فیلم بلند او. کوبریک فیلمسازی کمکار بود که در عین حال با هر بار پشت دوربین رفتن جنجال بزرگی به پا میکرد که تا سالها دامن سینما را میگرفت.
هنگامی که او کار خود را شروع کرد، سینمای آمریکا آرام آرام در حال گذار از حالت استودیویی و سنتی به سوی فیلمسازی شخصی و مستقل بود و فیلمسازان آزادانهتر میتوانستند افکار و نگرشهای شخصی خود را در آثارشان بیان کنند. در عین حال کوبریک را باید استاد قدم گذاشتن بر تیغ باریک سینمای هنری و سینمای تجاری بدانیم. با وجود اینکه اکثر آثارش نگرش جدی روانکاوانه – و حتی در برخی آثارش فلسفی – داشتند اما او رویکرد سینمایی را بر همه چیز ارجح میدانست و از این رو عموم فیلمهایش در عین حال که متفکرانه جلوه میکردند، بسیار سرگرم کننده بودند.
کوپریک و سینمای اقتباسی
فیلمهای کوبریک همواره جزو آثار اقتباسی دستهبندی میشوند. او تقریباً تمام فیلمهای خود را بر مبنای رمان میساخت و البته در بسیاری از موارد به دلیل مغایرت اثر نهایی با رمان، با نویسندهی آن به مشکلات جدی میخورد. با وجود مشورتهای بعضاً طولانی مدت کوبریک با نویسندهی کتاب، او معمولاً سعی میکرد تا از حصار رمان بیرون رفته و اثر را از آن خود کند. اتفاقی که از این منظر او را در کنار فیلمسازانی مثل آکیرا کوروساوای ژاپنی قرار میدهد که به اقتباس آزاد پایبند بودند و معمولاً رمان مورد نظر را از تصرف و انحصار خالق آن در میآوردند.
سینمای ضد جنگ
کوبریک از نخستین فیلمی که ساخت همواره دغدغهی پرداخت به مسئلهی «خشونت» در انسان را داشت و در فیلمهایش به طرق مختلفی به این مسئله میپرداخت. در سه اثر ضد جنگ مطرحش، «راههای افتخار» (۱۹۵۷)، کمدی سیاه «دکتر استرنجلاو» (۱۹۶۴) و «غلاف تمام فلزی» (۱۹۸۷) از نظرگاه جنگ به خشونت پرداخت. او در این سه فیلم به ترتیب این که چگونه افراد بیگناه در جنگ کشته میشوند، چگونه سران سیاسی و نظامی دیوانهی کشورها با تصمیمات خود جهان را ویران میکنند و چگونه میلیتاریسم خوی انسانی را از بین میبرد و انسان را تبدیل به ماشینی برای کشتن میکند، را بررسی کرد.
نگاه فلسفی کوبریک به خشونت
کوبریک در «ادیسهی فضایی:۲۰۰۱» (۱۹۶۸) از دیدگاه فلسفه به مسئله خشونت نگریست و در «بری لیندون» (۱۹۷۵) تاریخ را جایگزین فلسفه کرد. در «درخشش» (۱۹۸۰) نیز که از رمان استیون کینگ اقتباس کرد، با رویکرد سینمای وحشت و مسائل روانشناختی به خشونت پرداخت. اما مهمترین فیلم کوبریک که خشونت را به عنوان عنصر اصلی خود برگزیده بود، «پرتقال کوکی» (۱۹۷۱) است که بر اساس رمانی به همین نام از آنتونی برجس ساخته شد. فیلمی درخشان با عناصر پاپ آرت که در آن کوبریک به شکلی بازیگوشانه خشونت را برای انسان ذاتی و لازم میدانست. شخصیت الکس در این فیلم جوانی دیوانه و سادیستیک بود که مسئولین دولتی سعی داشتند تا با انجام عمل انزجار درمانی و سلب اراده از او میل به خشونت را در او کمرنگ کنند. با گذشت چندین سال از ساخت فیلم، پرتقال کوکی در تاریخ سینما به عنوان یک فیلم کالت جا افتاده شد.
کوبریک از جمله فیلمسازانی است که به دلیل پرداختن به مسائل جنسی به شکلی بیپرده در آثار خود، همواره مورد توجه قرار گرفته است. کاملترین فیلم او که چند روز پیش از اکران عمومی آن درگذشت، «چشمان باز بسته» (۱۹۹۹) بود که در آن به آسیبشناسی روابط انسانی و خصوصاً مسائل جنسی پرداخت. شکل دیگری از این دغدغهی او به شکل کشش جنسی یک مرد به دختری نوجوان در فیلم «لولیتا» (۱۹۶۲) که بر اساس رمان ولادیمیر ناباکوف ساخته بود، دیده میشود. در پرتقال کوکی نیز کوبریک پیوندی بین دو مضمون مورد علاقهاش، یعنی سکس و خشونت ایجاد میکند و به بررسی قرابت بین این دو پدیده میپردازد.
تکنولوژی عنصر اصلی آثار کوبریک
یکی از ویژگیهای اساسی کوبریک پیشرو بودن او در تکنولوژی نسبت به زمان خود بود. همین مسئله سبب میشد تا در بسیاری از موارد او در ابداع وسایل و تجهیزات جلوههای ویژه به مانند یک مخترع عمل کند و علاوه بر ساخت فیلم خود، تاثیر زیادی بر کار دیگر فیلمسازان بگذارد. از این حیث اوج کار کوبریک فیلم ادیسه فضایی:۲۰۰۱ (۱۹۶۶) بود که بر اساس رمانی از آرتور سیکلارک ساخته شد و به عنوان یکی از نخستین فیلمهای جدی علمی تخیلی و یکی از بزرگترین حماسههای تصویری هم تراز «تولد یک ملت» و «همشهری کین» ارزیابی میشود.
فیلمی عظیم که سرنوشت انسان را از زمان میمونها تا هزاران سال پس از آن دنبال میکرد و میتوان آن را پیچیدهترین فیلم کوبریک دانست. او در این فیلم از تکنیکها، ادوات، ابزارها و اختراعات بسیاری نوینی سود برد تا بتواند یک سفینهی فضایی معلق در فضای بیکران هستی را شبیهسازی کند. جالب آن که آنتاگونیست این فیلم یک کامپیوتر است و کوبریک در این فیلم بسیار زودتر از بسیاری تئوریسینهای مطرح حوزهی تکنولوژی، خطرات احتمالی هوش مصنوعی و شورش آن علیه انسان را گوشزد میکند.
استاد قاببندی سینمایی
گذشته از بررسی نگرش کوبریک در آثارش باید گفت که او یک کارگردان تمام عیار بود. اعجوبهای که در اثر تجربهی عکاسی در جوانی، قاببندی را مثل کف دستش میشناخت و اساساً میزانسنهای سینمایی در آثارش حرف اول را میزدند. فیلمهای کوبریک هیچگاه به غافلگیریهای خود متکی نبودند؛ حتی در معمامحورترین آثارش مثل چشمان باز بسته، دانستن داستان ذرهای از لذت تماشای چندبارهی آن کم نمیکند. در واقع بازشدن گرهی داستان لذت فیلم را زائل نمیکند، چرا که جذابیت آثار کوبریک نه محتوایی بلکه جذابیتی فرمیک است.
برای مثال چشمان باز بسته یکی از درخشانترین و فکرشدهترین نورپردازیهای تاریخ سینما را دارد؛ به طوری که در صحنههایی که تام کروز به نیکول کیدمن شک میکند، تم غالب تصویر آبی و یا در صحنههای اروتیک تم غالب نارنجی است. یا در بری لیندون تمام نورپردازیهای صحنههای داخلی بخاطر نزدیکشدن هر چه بیشتر به دورهای که فیلم در آن اتفاق میافتد با نور شمع نورپردازی شدهاند. این جنبهی روانشناسانه در استفاده از رنگ و نور سبب شده تا امروزه منتقدان بسیاری از تکنسینهای سینما همچون اسپیلبرگ و نولان را همکیش کوبریک بدانند، اتفاقی که در نتیجهی تقلیل فیلمسازی کوبریک به تکنیک اتفاق میافتد.