نگاهی به سینمای جوزپه تورناتوره
مکتب نئورئالیسم، سینمای "فدریکو فلینی" و از سوی دیگر ادبیاتی که سبک کمدی فارس و کمدیا دل آرته برخاسته از آن است، میراثی شگرف برای جوزپه تورناتوره به عنوان یک کارگردان معاصر ایتالیایی است.

مکتب نئورئالیسم، سینمای “فدریکو فلینی” و از سوی دیگر ادبیاتی که سبک کمدی فارس و کمدیا دلآرته برخاسته از آن است، میراثی شگرف برای یک کارگردان معاصر ایتالیایی است. کارگردانی که عشق همواره با فراق برایش معنا مییابد و در عالم سینما با فیلمی (سینما پارادیزو/۱۹۸۸) به شهرت میرسد که همه، عشقبازی است با سینما و تبدیل به فیلمکالتی میشود برای نوستالژیبازان سینما در سراسر جهان.
شخصیت “سالواتوره” در سینما پارادیزو، پسر نوجوان در مالنا، شخصیت “جو” و دختر جوان در ستارهساز و شخصیت پیانیست و دختر جوان در افسانهی ۱۹۰۰ تصاویری هستند از بلوغ ناشی از عشق و عدم وصال. میتوان گفت از منظر “جوزپه تورناتوره”، آنچه آدمی را به بلوغ میرساند، فراقِ پس از دریافت عشق است.
سینمای یک عشق سینما
از میان فیلمهای او شاید تنها در فیلم بهترین پیشنهاد/۲۰۱۳ عشق به وصال میانجامد. اما آنچه پس از وصال، انتظار عاشق را میکشد، چیزی جز خیانت نیست. تجربهی عشق و رابطهی عاطفی عمدتاً در آثار تورناتوره، مسیری برای بلوغ شخصیتها است. گاهی این مسیر، سیری مثبت و امیدوارانه دارد؛ مانند فیلمهای ستارهساز و مکاتبه/۲۰۱۶ و گاهی شخصیت را به ورطهی نابودی میکشاند، همچون بهترین پیشنهاد.
دو فیلم بهترین پیشنهاد و مکاتبه بر اساس پیرنگ معمایی پیش میروند که در هر دو معمای کاشته شده با عشق گره خورده است و هر چه فیلم پیش میرود این کلاف پیچیدهتر میشود و گره افکنی افزایش مییابد. در اولی گره گشایی بر اساس یک ضربهی نهایی صورت میگیرد و در مکاتبه ـآخرین اثر کارنامهی تورناتورهـ گره گشایی در مسیر گام به گام کشف و شهود شخصیت اصلی، طی فرآیند تحول صورت میگیرد.
خالق سینما پارادیزو
حساسیت و دقت تورناتوره برای طراحی و چیدمان منظم نقشه و بازیها در پیرنگ هر دو فیلم به بیراهه میرود. چرا که میتوان گفت هر چه او به سمت منطقی جلوه دادن و تطبیق این بازیها و ایدهها با دنیای رئال و منطق جاری در واقعیت زندگی روزمره میرود، به همان میزان از حلاوت و زیبایی فانتزی آنها میکاهد و راه را بر تخیل میبندد. از سویی سبب میشود فیلمنامه در برخی نقاط دچار آسیب شود.
هر دوی این فیلمها پتانسیلی نهفته دارند که به مدد آن میتوان از منطق حاکم بر واقعیت به آن بهانه گذر کرد؛ بهترین پیشنهاد با دنیای نقاشی سر و کار دارد و مکاتبه از جهان فیزیک و ستارگان بهره میبرد. اما کارگردان همچنان میکوشد منطق رئال را بر آنها حاکم سازد و به این ترتیب فیلمنامه در معرض کاستیهای غیرقابل حلی قرار میگیرد که سبب میشود تماشای این فیلمها، تنها برای یکبار در نظر بیننده جذاب باشد.
نوستالژی و خاطرهبازی با سینما و ارجاع به تاریخ سینما در آثار تورناتوره از فیلم سینما پارادیزو آغاز میشود و در ستارهساز/۱۹۹۵ ادامه مییابد. در این فیلم استفاده از موسیقی فیلم پدرخوانده (فرانسیس فورد کاپولا/۱۹۷۲)؛ به طور مشخص در سکانس دستگیری جو و فوت شخصیتی که به نظر میرسد همچون دنکورلیونه فوت کرده، وجود دارد. همچنین اشاره به دیالوگهای فیلم برباد رفته (ویکتور فلمینگ/ ۱۹۳۹) و پوستر فیلمهایی که در ماشین جو به چشم میآید، بهویژه پوستر فیلم گیلدا (چارلز ویدور/ ۱۹۴۶) با بازی “ریتا هیورث” و “گلن فورد”.
نگاه خیره تورناتوره به سوژههایش
سبک تورناتوره در میزانسنها و حرکت دوربین نمود مییابد. او اغلب پلان را با سوژه آغاز نمیکند، بلکه نخست فضا را نشان میدهد. از هر سوژه در ابتدا نه تصویر که صدا شنیده میشود. مانند سکانس ابتدایی فیلم مالنا/ ۲۰۰۰ که صدای سوژه شنیده میشود و پس از آن دوربین با یک حرکت تیلیت به آن نزدیک میشود.
این شیوه میتواند نوعی تعلیق را در سکانس ایجاد کند و بهعلاوه در نمایش فضا و معماری مؤثر واقع شود. درونیات شخصیتهای فیلمهای تورناتوره همان میزان اهمیت دارد که محیط پیرامون آنها. او همان میزان شخصیتها را در دنیای درونیشان به نمایش میگذراد که در متن جامعه. مانند آنچه فیلمساز هموطنش “فرانچسکو رزی” در فیلم «سه برادر»/۱۹۸۱ انجام میدهد و میتوان گفت این شیوه تا حدودی بر خلاف رویکرد “فدریکو فلینی” و “لوئیس بونوئل” است.
تأکید بر نگاه خیره و ویریسم در دو فیلم سینما پارادیزو و مالنا وجود دارد. در فیلم نخست این نگاه خیره در ارتباط با خود سینما اتفاق میافتد و نیز نگاه خیرهی جنسی که یکی از ایدههای مهم فیلم مالنا است. دریچهای در این دو فیلم وجود دارد که مسیری برای این نگاه است؛ پنجرهی اتاق آپارات در سینما پارادیزو و حفرهی دیوار خانهی مالنا.
رقابت با تارنتینو
پذیرایی ساده/ ۱۹۹۴ یکی از متفاوتترین و بهترین آثار کارنامهی تورناتوره است. فیلمی که به همراه «داستان عامهپسندِ» “کوئنتین تارنتینو” نامزد دریافت نخل طلای جشنوارهی کن در سال ۱۹۹۴ بود و البته ناکام ماند! این فیلم برخلاف آثار ژانر معمایی، در جستوجوی مقتول است نه قاتل. نوستالژی و خاطرهبازی در آن از حالت جمعی به صورت فردی در میآید.
شخصیت “اونوف” با بازی “ژرار دپاردیو” از گذشتهی خود فرار میکند. حال بازگشت او به گذشته علاوه بر اینکه به کشف حقیقت داستان فیلم میانجامد، گمگشتگی او را نیز حل میکند. به این ترتیب با بازیابی گذشته، او هویت خویش را در مییابد و پی میبرد که خودکشی کرده است. پلان آغازین فیلم یک پلانـسکانس و در واقع زاویهی دید شخصی در حال فرار است.
این نمای بلند تداوم حس تنش را در کنش فرار کردن، ایجاد میکند. پس از این سکانس موسیقی فیلم و فرم فیلمبرداری تغییر مییابد و فیلم وارد فضای برزخگونهای میشود که کل داستان در آن مکان ثابت میگذرد. تورناتوره در این فیلم با دستمایه قرار دادن طبیعت حافظهی انسان و فراموشی به قلمرو مفاهیم اگزیستانسیالیستی وارد میشود و فیلمی ماندگار میآفریند.
تورناتوره خود بر این باور است که فیلم پذیرایی ساده، متفاوتترین اثر اوست. او پس از این فیلم به ساخت آثاری مشابه آن روی نیاورد. آخرین فیلم کارنامهی او یعنی مکاتبه با بازی “جرمی آیرون” به لحاظ محتوا و شیوهی کارگردانی به فیلم بهترین پیشنهاد شباهت دارد. به این ترتیب فیلم بعدی این کارگردان ۶۴ ساله که هر چند سال یک بار فیلم جدیدی میسازد، میتواند کنجکاوی برانگیز باشد.