نگاهی به سینمای ناصر تقوایی – رد پایت دیده می شود!
سینما برای تقوایی شاید همچون نوشتن است برای رویا رویایی در «کاغذ بی خط». حتی اگر بداند آن فیلمنامه تصویر نمی شود، اما آن را می نویسد. ناصر تقوایی سال هاست برای خودش می نویسد. شاید بتوان گفت این مخاطب سینما است که از پرتو وجود او بی نصیب است.

- تقوایی در همان ابتدای جوانی عرصهی داستاننویسی را به مقصد سینما ترک گفت.
- ردپای «ناخدا خورشید» در «صادق کرده» به چشم میخورد. صادق فراری است و صاحب لنجی قرار است او را به آن طرف آب ببرد.
- «آرامش در حضور دیگران» نام اولین فیلم بلند تقوایی است که مرثیهای است بر مفهومی دستنیافتنی به نام آرامش.
- اندک آثار کارنامهی درخشان فیلمساز جنوبی گویی هر آن با یکدیگر در گفتوگویند.
نیروهای متفقین وارد خاک ایران میشوند و آرامآرام سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرا میرسد. در آن زمان شهر آبادان به دلیل موقعیت ویژهی دارا بودن بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه، هدف کشورهای غربی است. ناصر تقوایی در این سالها، نوجوانی سیزده ساله است و در محیطی رشد میکند که آثار رنگین فرهنگ دیرپای ایرانی و اروپایی، بهخصوص انگلیسی در اعماق آن نفوذ کرده است.
موقعیت شهر آبادان در فاصلهی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به دلیل حضور کارشناسان فنی انگلیسی و آمریکایی حوزهی نفت، متفاوت با بسیاری از شهرهای ایران بود. چشیدن طعم استعمار از یک سو و قرار گرفتن در معرض امکانات فرهنگی و اجتماعی که دولت غربی برای کارمندان مقیم خود فراهم آورده بودند از سویی دیگر، نقش چشمگیری در شکلگیری شخصیت تقوایی نوجوان داشت.
تعداد سالنهای سینمای آن زمان در شهر آبادان، بیش از سالنهای سینمای برخی از شهرهای حال حاضر ایران بود و حتی گاهی فیلمها جلوتر از پایتخت اکران میشدند. به این ترتیب دیری نپایید که تقوایی عرصهی داستاننویسی را به مقصد سینما ترک گفت. اما شاید آن هنگام که در بیستودو سالگی به گروه فیلمبرداری ابراهیم گلستان پیوست، هیچگاه گمان نمیبرد که سرانجام کارنامهی فیلمسازیاش، همچون آخرین فیلم ساخته نشدهاش «چای تلخ« به تلخی بگراید؛ با شماری از آثار نوشته شده و ساخته نشده و یا فیلمهایی که در مراحل ابتدایی فیلمبرداری، متوقف شدهاند.
«کوچک جنگلی» هرگز به روایت تقوایی، رنگ پرده را ندید. شاید اگر ساخته میشد، همچون «ناخدا خورشید» به قهرمانی ماندگار بدل میگشت. تقوایی عاشق سینما است اما به هر قیمتی تن به ساخت فیلم نمیدهد. عشق او به سینما اما چندان شباهتی به مفهوم عشق در آثارش ندارد. عشق او نه همچون «صادق کرده» است که سر به عصیان زد و در پی انتقام معشوقه، به قاتل تبدیل شد و نه چون خانمِ خانه و کارگر در فیلم «نفرین» که گویی به راستی نفرین شده بودند.
سینما برای تقوایی شاید همچون نوشتن است برای رویا رویایی در «کاغذ بیخط». با آن زیست میکند. حتی اگر بداند آن فیلمنامه تصویر نمیشود، اما آن را مینویسد. تقوایی سالهاست برای خودش مینویسد. شاید بتوان گفت این مخاطب سینما است که از پرتو وجود او بینصیب است. اما معاشقه میان تقوایی و سینما همچنان ادامه دارد.
صادق کرده (سعید راد) آرامش را در قتل پیدرپی رانندههای کامیون مییابد. به این امید که یکی از میان آنان همان قاتل و متجاوز به همسرش باشد. شخصیت مرد (جمشید مشایخی) در «نفرین» آرامش را در عرق و تریاک میجوید، خانم خانه (فخری خوروش) تمنای تنانه دارد و آرامشش در نبود شوهر است.
کارگر جوان (بهروز وثوقی) اما در جستوجوی آرامش نیست. سرش درد میکند برای کار و دردسر و به مجرد اینکه فراخوانده شود، کلاه بر سر میگذارد و راهی میشود. ناخدا خورشید (داریوش ارجمند) آرامش را در شکست خواجه ماجد میبیند و رویای (هدیه تهرانی) «کاغذ بیخط»، آرامش را در خلق کردن و نویسندگی میجوید.
اما شاید آرامش نه در هیچ یک از این راهها که «آرامش در حضور دیگران» است. این نام اولین فیلم بلند تقوایی و مرثیهای است بر مفهومی دستنیافتنی به نام آرامش. نام فیلم حقیقتاً انکاری است بر وجود آرامش چه در حضور دیگران و چه در تنهایی. چراکه به تعبیر ژان پل سارتر (فیلسوف و نویسندهی فرانسوی) در نمایشنامهی «در گشوده» “دیگران دوزخیانند”.
نخستین ساختهی تقوایی بر اساس داستان «آرامش در حضور دیگران» از غلامحسین ساعدی ساخته شد. مهلقا در فیلم گمان میکند با ازدواج به آرامش میرسد و ملیحه در تنهایی به دنبال آرامش است. اما به گواه شواهدی که داستان ارائه میدهد، تنهایی ملیحه به خودکشی او خواهد انجامید و تقوایی آن را در فیلم تصویر کرده است.
ردپای «ناخدا خورشید» در «صادق کرده» به چشم میخورد. صادق فراری است و صاحب لنجی قرار است او را به آن طرف آب ببرد. همچون ناخدا خورشید که قرار بود تبعیدیهای جزیره را انتقال دهد. ناخدا نیز همچون صاحب لنج فیلم «صادق کرده»، تنها منبع درآمدش آن لنج است و در جواب دیالوگی که به او میگوید: “در ازای این کار پول خوبی گیرت مییاد”، همچون صاحب لنج میگوید: “پول خوب تو زندون به دردم نمیخوره”.
رویای «کاغذ بیخط» در سال ۱۳۸۰ گویی ادامهی مهلقای «آرامش در حضور دیگران»ِ سال ۱۳۴۹ است. زنی که شاید زمانی آرامش را در ازدواج میدیده است و حالا پس از ۱۰ سال زندگی مشترک، میخواهد به دنبال علاقه و تواناییهایش برود. زنی که زندگی ایدهآلش را در خیالبافیهای روزانه تسری داده و شوهر و دو فرزندش را نیز در این رویابافی با خود همراه ساخته است. شاید این آیندهی مهلقا است.
رویای «کاغذ بیخط» حتی میتواند همان زن بومی جنوبی ساکن جزیرهی کیش باشد در فیلم کوتاه «کشتی یونانی». هم او که روحش از چیزی در عذاب است و هوایی شده. زن بومی را به مراسم زار میبرند تا او را از جن رهایی بخشند. رویا برای رهایی از رویایی که در وجودش رخنه کرده و او را هوایی ساخته است به نوشتن پناه میبرد و در کلاس فیلمنامهنویسی ثبتنام میکند.
مرد (حسین پناهی) در فیلم «کشتی یونانی» باید میان زنش و کارتونهایی که از دریا میآید، یکی را انتخاب کند تا روح زن آرامش یابد. کارتونهای کالاهای فرنگی از راه دریا به ساحل جزیره میآیند و زن از آنها میهراسد، چرا که نشانی از بیگانهاند. اما مرد آنها را به مصالح ساخت خانه بدل کرده است و با فروششان پولی هم به جیب میزند.
جهانگیر (خسرو شکیبایی) در فیلم «کاغذ بیخط» نقشی در تصمیم همسرش که قصد دارد نویسنده شود، ندارد. شاید او هم مانند شخصیت مرد در فیلم «کشتی یونانی» اگر راه به جایی داشت، رویا را به مراسم زار میبرد تا این هوا از سرش بپرد. او مهندس نقشهکشی است که در جزیرهی کیش مشغول ساختوساز است و در برگشت از سفر کاری، ماهی بزرگی با خود میآورد. رویا با دیدن ماهی وحشت میکند و خطاب به جهان میگوید: “پاشو بیا که خونه جن داره”.
اندک آثار کارنامهی درخشان فیلمساز جنوبی گویی هر آن با یکدیگر در گفتوگویند. شخصیتهایی که ردپای تأثیر نویسندهی مورد علاقهی تقوایی ارنست همینگوی، در آنها به چشم میخورد. از فیلمی به فیلم دیگر و حتی از فیلم مستند به فیلم کوتاه این گفتوگو ادامه دارد و بینامتنیت آثار تقوایی بیشک دلیلی بر ماندگاری آنهاست.