معرفی پایان بندی های تأثیرگذار و شوکه کننده فیلم های ترسناک
بسیاری از فیلم ها در ژانرهای مختلف با پایان بندی های خود به یاد می مانند؛ ژانر وحشت نیز به عنوان یکی از پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی، در طول تاریخ خود از پایان بندی های تأثیرگذار و ویژه بی نصیب نبوده است.

بسیاری از فیلمها در ژانرهای مختلف با پایانبندیهای خود به یاد میمانند؛ ژانر وحشت نیز به عنوان یکی از پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی، در طول تاریخ خود از پایانبندیهای تأثیرگذار و ویژه بینصیب نبوده است.
اگر پرسیده شود برخی از فیلمهای ترسناک به چه دلایلی در یادها ماندگار شدهاند، پاسخهای متعددی وجود دارد: شخصیتهای هولناک و شرور ماندگار (همچون صورت چرمی در کشتار با ارهبرقی در تگزاس و مایکل مایرز در هالووین)، فضاسازی رعبآور و تشویشکننده، موقعیتهای سینمایی وحشتناک و دلهرهآور و ایجاد ترس و دلهره در دل از پاسخهای قابل دریافت هستند.
همچنین یکی از دلایل را به راحتی میتوان برای نحوهی پایانِ آن فیلمها در نظر داشت؛ پایانی که تا مدتها شما را رها نمیکند، تأثیرگذار است و به نوعی شوکهکننده تلقی میشود و یا غافلگیرتان میکند.
بر همین اساس در این پرونده، تعدادی از پایانهای اینچنینی را در بین آثار ترسناک گردهم آوردهام. شاید برخی از آثار زیر برای اینکه در ژانر وحشت طبقهبندی شوند، مورد بحث باشند اما با این حال عموماً از آنها به عنوان فیلمهای ترسناک یاد شده است؛ بدیهیست که فیلمهای دیگری را نیز میتوان به این جمع اضافه کرد:
۹. Eden Lake – دریاچهی ایدن (۲۰۰۸،جیمز واتکینز)
زوجی جوان تصمیم گرفتهاند تعطیلات آخر هفتهی خود را در کنار دریاچهای خلوت بگذرانند. آرامش این زوج با ورود عدهای از نوجوانانِ شرور و ولگرد محلی از بین میرود و به زودی با آزار و اذیت از سوی نوجوانها، تنش و درگیری آغاز شده و آن دو خود را در کابوسی وحشتناک گرفتار میبینند.
کارگردان فیلم، جیمز واتکینز در بستری رئالیستی و با تکیه بر خشونتی واقعگرایانه، داستانی پُراضطراب را روایت میکند که هیچ نقطهی آرامشبخش و روشنی در آن وجود ندارد و از بسیاری از فیلمهای ترسناکِ دیگر باورپذیرتر و واقعیتر است. فیلمساز با به تصویر کشیدن یکسری نوجوان بریتانیایی به عنوان عامل تهدید و نگرانی در قصه، به شکلی هشدارآمیز دست روی خشونتِ آن ها میگذارد که ردپای خانوادههای آنها نیز در آن دیده میشود.
قرار گرفتن این فیلم در لیست به پایان آن مربوط است. جایی که شخصیت زن داستان از دست نوجوانهای شرور فرار کرده و با رساندن خود به یک خانه، گمان میبرد در مکانی امن قرار دارد؛ غافل از اینکه او وارد خانهی والدینِ یکی از همان نوجوانها شده که خود نیز دست کمی از پسر اوباش و شرورشان ندارند.
۸. The Omen – طالع نحس (۱۹۷۶، ریچارد دانر)
روایت ریچارد دانر با اثرپذیری از مایهی فیلم «بچهی رزماری» (تولد فرزند شیطان)، یکی از فیلمهای ترسناکِ خوشنام را در سینما رقم زده است که موضوع آن خود به اندازهی کافی بیمناک جلوه میکند: دیمین، پسر یک سناتور آمریکایی (گریگوری پک) فرزند شیطان است که مقاصدی شوم دارد و پلیدی و شر را به همراه میآورد.
«طالع نحس» عناصر زیادی را برای وحشتناک بودن در خود جای داده؛ از موسیقی هراسانگیز جری گلدسمیت گرفته تا آن سگ سیاه و پرستار حامی شیطان و خودِ شخصیت دیمین.
پایان فیلم نیز از موارد تأثیرگذار و ماندگار آن است که در ذهن تماشاگران باقی میماند: در زمانی که گریگوری پک برای از بین بردن شیطان دست به کار شده، پلیسها از راه میرسند و اتفاقی که نباید رخ دهد، رخ میدهد.
۷. The Sixth Sense – حس ششم (۱۹۹۹، ام نایت شیامالان)
«حس ششم» از بهترین کارهای شیامالان توصیف شده است و درست مثل «نشانهها»، ضعفهای فیلمهای دیگر این کارگردان را ندارد.
شیامالان در «حس ششم» داستانی را به تصویر میکشد که فراتر از جنبههای ترسناک خود، اهداف دیگری را نیز دنبال میکند. با فیلمنامهی شیامالان و بازی هالی جوئل آزمنت در نقش پسربچهی داستان، «حس ششم» برای بسیاری به فیلمی تماشایی تبدیل شده است.
اما آنچه که فیلم را متمایز میکند، پایانِ غافلگیرکنندهاش است که تأثیر خودش را به خوبی میگذارد؛ مطمئناً تماشاگران زیادی روشن شدنِ این حقیقت را به یاد دارند که مالکوم کرو (بروس ویلیس) قبلاً مُرده و در قامت یک روح حضور داشته است.
۶. The Wicker Man – مرد حصیری (۱۹۷۳، رابین هاردی)
در پی ناپدید شدن دختری نوجوان، یک کارآگاه پلیس به جزیرهی دورافتادهی سامرآیل در اسکاتلند سفر کرده است تا از راز گم شدن او سردر بیاورد. با این حال کارآگاه از زمان ورودش به جزیره، خیلی زود متوجه رفتارهای عجیب و غریبِ ساکنان آنجا و مراسمهای عجیب و غریبتر و بیشرمانه و اعتقادهای نامتعارف و کفرآمیز در بین مردم جزیره میشود. او با پیگیریاش نهایتاً به این نتیجه میرسد که ساکنان جزیره قرار است آن دختر را طی مراسمی قربانی نمایند.
با این حال پایان فیلمِ رابین هاردی چیز دیگری را نشان میدهد که هر تماشاگری از آن میتواند شوکه و حتی آزرده شود؛ با روشن شدن توطئهای کثیف، قرار دادن شخصیت اصلی و مثبت داستان در پیکرهای چوبی برای به آتش کشیدن و قربانی کردن او، از ذهن طرفداران سینمای وحشت پاک نخواهد شد.
۵. Don’t Look Now – حالا نگاه نکن (۱۹۷۳، نیکلاس روگ)
اگر میخواهید شهر ونیز را به گونهای وهمبرانگیز و مرموز ببینید، «حالا نگاه نکن» نیکلاس روگ را تماشا کنید. اقتباس نیکلاس روگ از داستان دافنه دوموریه، وقتی پای فضاسازی گوتیک به میان میآید، هنوز حرف اول را میزند. انگار سایهای شوم و نحس بر ونیز گسترانده شده باشد، همه چیز در فیلم شکلی مرموز و شوم دارد؛ از خیابانهای نمور و تنگ و خلوتِ ونیز تا کلیساها و آدمها.
داستان در رابطه با زن و شوهریست که بعد از مرگ دختربچهی خود به ونیز سفر میکنند تا به نوعی از غم این اتفاق فاصله بگیرند. کارگردان در طول فیلم همه چیز را طوری کنار هم قرار میدهد تا تماشاگر به پایانی مبهوتکننده و تأثیرگذار برسد؛ وقتی شخصیت اصلی داستان، دونالد ساترلند در عوضِ چیزی که انتظارش را داشت، با پیرزنی کوتوله، کریه و دهشتآور مواجه میشود که با چاقو از او استقبال میکند، محال است در اثر شوکِ آن، تماشاگر تصویر پایانی فیلم را از یاد ببرد.
۴. The Mist – مه (۲۰۰۷، فرانک دارابونت)
فرانک دارابونت بر اساس داستان استیون کینگ، موفق به ساخت فیلمِ ترسناکی شد که خیلی زود در دل دوستداران سینمای وحشت جا باز کرد و امروز برای خود طرفداران زیادی دارد. داستان «مه» روایتگر گروهی از آدمهاست که در یک فروشگاه بزرگ، در حالی که در بیرون مهِ غلیظ و عجیبی همه جا را فرا گرفته و موجوداتی ناشناخته و ترسناک وجود دارند، حبس شدهاند.
کشمکش میان آدمهای فروشگاه و دو دسته شدن آنها، بروز رفتارهای خشن و غیرانسانی در مکان بسته در شرایطی غیرعادی؛ در کنار رگههای مذهبی و مفاهیمی چون امید، ناامیدی و ایمان که در موقعیتهای مختلف فیلم شکل میگیرند، «مه» را به فیلمی جذاب و تماشایی تبدیل کردهاند.
آنچه که اما بیش از همه چیز در مورد این فیلم صحبت میشود، پایانبندی شوکهکننده و دردناک آن است: معدود افراد باقی مانده تا اواخر داستان، در حالی که در ناامیدی مطلق هستند و برای زنده ماندن هیچ شانسی پیش روی خود نمیبینند، از بین طعمه شدن به وسیله ی هیولاها و پایان دادن به عمرشان با شلیکِ گلوله، دومی را انتخاب میکنند. مگر میشود فراموش کرد وقتی دیوید، جان فرزند و دوستان خود را میگیرد ولی برای خودش گلولهای باقی نمانده و چند لحظه بعد، نور امید میتابد و کمک سر میرسد؟
۳. The Others – دیگران (۲۰۰۱، آلخاندرو آمنابار)
آلخاندرو آمنابار، کارگردان سرشناس اسپانیایی با مایههای آشنای ژانر ترسناک، فیلمی تر و تازه را با داستانی بکر در سال ۲۰۰۱ روانهی سینما کرد. اگرچه در یک فیلمِ ترسناک مواردی مثل وجود خانهای بزرگ و پرت و دورافتاده، حضور ارواح و رخ دادن اتفاقاتی عجیب در چنین خانهای ممکن است برای برخی از بینندگان زیاد تازگی نداشته باشد اما آمنابار در «دیگران» با بهرهگیری از این مایهها، در دل داستان خود به خوبی دست به خلق اتمسفر ترسناک و موقعیتهای هراسآورِ تازهای زده که باعث شده فیلم او، فیلمی قابل احترام، آبرودار و البته تفکربرانگیز در ژانر ترسناک به حساب آید.
پایان «دیگران» همانقدر که غافلگیرکننده و بسیار تأثیرگذار است، میتواند تماشاگر را در مورد دنیای مردگان به تفکر وادارد؛ شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد که شخصیتهای اصلی، گریس (نیکول کیدمن) و فرزندانش به دنیای مردگان پا گذاشتهاند و در واقع خودِ آنها ارواح هستند.
۲. Rosemary’s Baby – بچهی رزماری (۱۹۶۸، رومن پولانسکی)
یکی از بهترین آثار رومن پولانسکی (حتی به عقیدهی بسیاری بهترین کار او) که همواره در میان تریلرهای دلهرهآور سینما، جایگاهی یکه و ممتاز دارد. مهارت پولانسکی در خلق تعلیقِ سینمایی در فیلمش مثال زدنیست؛ پولانسکی بین توهم توطئه و واقعیت داشتن توطئه، تعلیقی میآفریند که بیننده را تا پایانِ فیلم میخکوب میکند.
«بچهی رزماری» بدون داشتن صحنههای آنچنانی ترسناک، بیش از هر فیلمِ دیگری وحشتناک جلوه میکند و همه چیز را با هوشمندی جلو میبرد تا از پایان خود رونمایی کند؛ پایانی که نمیتوان جای آن را در این لیست خالی گذاشت: گردهم آمدن افراد شیطانپرست، سررسیدن رزماری با چاقویی در دست و حضور او بالای سر گهوارهای سیاه که به فرزند شیطان تعلق دارد.
۱. Psycho – روانی (۱۹۶۰، آلفرد هیچکاک)
جای تعجب نیست که برترینِ این فهرست به فیلمی اختصاص پیدا کند که در سینما پایهگذار وحشت مدرن شد و به نوعی بر همهی آثار ترسناکِ بعد از خود تأثیر گذاشت. در همان زمان اکرانِ «روانی»، روی این موضوع تأکید میشد که “پایان فیلم را لو ندهید”. تماشاگران بسیاری از پایانی که آلفرد هیچکاک آماده کرده بود، غافلگیر شدند.
«روانی» سوای داشتن یکی از بهترین پایانها در بین کارهای هیچکاک، هنوز هم ذرهای از تأثیرش کم نشده و برای تماشاگرانی که تاکنون موفق به تماشای آن نشدهاند، در پایانِ خود به گونهای تأثیرگذار عمل میکند: صحنهی ورود ورا مایلز به زیرزمین خانه که با دیدن اسکلتی بر روی صندلی و موسیقی رعبانگیز برنارد هرمان ادامه پیدا میکند، هنوز هم تأثیرگذار و وحشتآفرین است.