خصوصیات مهم سینمای شرق آسیا چیست
این سه فیلم که تولید سه کشور شرق آسیا یعنی ژاپن، کرهجنوبی و چین هستند طی دو سال اخیر در جشنواره های معتبر جهانی نزد منتقدان و تماشاگران درخشیدند.

سینمای شرق آسیا در این چند سال گذشته آنطور که میبینیم در محافل سینمایی غرب مورد بازخوردهای حائز اهمیتی قرار گرفته است؛ از نامزدی و برنده شدنشان در لیست اصلی فیلمها در جشنوارههای ونیز، کن و برلین گرفته تا راه یافتن به لیست اسکار که در آخرین اتفاق فیلم «انگل» اثر بونگ جو هو با داشتن نخل طلای کن، به اسکار بهترین فیلم هم رسید.
حال هدف ما از این مقاله مقایسهی سه فیلم «انگل»، «دلهدزدها» و «وداع» با یکدیگر است؛ سه فیلم از سه کشور کرهی جنوبی، ژاپن و چین. این سه اثر در طول دو سال اخیر در فصلهای جوایز در نزد منتقدان و تماشاگران خوش درخشیدند. «دلهدزدها» اثر فیلمساز ژاپنی هیروکازو کوریدا که در جشنواره کن سال ۲۰۱۸ موفق به گرفتن نخل طلا (جایزه اصلی) شد و در پروسهی اکرانش بسیار در جهان مورد بازخورد مثبت قرار گرفت و در ادامهاش در سال ۲۰۱۹ فیلم چینی «وداع» به کارگردانی لولو وانگ تا نامزدی بخش بهترین فیلمهای خارجی زبان گلدنگلاب ۲۰۱۹ راه پیدا نمود و نهایتاً موفق به کسب جایزهی بهترین بازیگر زن در بخش کمدی – موزیکال نایل گشت.
در موازات با «وداع» فیلم کرهای «انگل» هم بیشترین سر و صدا را در دنیا بهپا کرد. حال فارغ از جوایز و تشویقها میخواهیم اشتراکات این سه فیلم را با هم بسنجیم، سه فیلمی که در نوع مضمونشان تا حد زیادی به یکدیگر نزدیکاند و تناسبات اجتماعی و فردی را یدک میکشند.
اهمیت خانواده
مرکزیت و بسترسازی خانواده در هر سه فیلم، جزو مهمترین و کلیدیترین عناصر تشکیلدهنده است. به بیانی محدودهی کنشها در دایرهی بسط خانواده صورت میپذیرد و تعاملات فردی بسیار به زوایای درونی آدمها و شعاع رابطههایشان بستگی دارد. در «دلهدزدها» یک خانوادهی قلابی و دزد کنار هم جمع شدهاند و برای بقا تلاش میکنند. اکت و کنش یک نفر از آنها فعلیت وجودین سایرین را رقم میزند و دوربین کوریدا با آن وقار متین و ژاپنیاش به سبک یاسوجیرو اوزو گرمای این خانواده را به تصویر میکشد. وجود این صمیمت درونی همانطور که گفتیم بشدت به اکتینگ بودن پرسوناژها بستگی دارد و شاهد خطوط شعاعی بین افراد خانواده هستیم.
برای نمونه در دو فیلم «دلهدزدها» و «وداع» مهمترین امر لاینفک خانه وجود مادربزرگ است که ما میبینیم روح درام اثر در گرو بودنش میباشد. از سوی دیگر وجود این روح، قائم بر چهارچوب یک حس و طراوت سنتی میباشد که هم وانگ و هم کوریدا بر روی آن اصرار مکرر دارند. در «وداع» این سببیت مادربزرگ است که باعث میشود نوهاش از آمریکا به چین برگردد و درگیر تنازعات مثبت و منفی سنتی شود و سرآخر این حضور مادربزرگ بیمار است که غنای روحی به درام میافزاید. در «دلهدزدها» هم حس مستحکم و ماندگاری امید در خانه با وجود مادربزرگ تثبیت میگردد و زمانی که او میمیرد همه چیز بههم ریخته و علناً خانوادهی فیلم فرو میپاشد.
روابط خانوادگی با حس و حالی سنتی و شرقی حاکم بر روح سه فیلم مزبور است. وجود خانواده همانطور که در «دلهدزدها» یک گرمای صمیمی را بههمراه دارد در «انگل» نقش ایستادگی و بقا را به چالش میکشد. پدر و مادر و بچهها با آن شیوهی دزدکیشان به دل یک خانوادهی تک افتادهی پولدار نفوذ میکنند و میخواهند سطوح دیگری از زندگی را تجربه نمایند. با این وجود تا لحظهی پایانی امر لاینفک این اعضا با یکدیگر باقی میماند. ما در هر سه فیلم دلیل ایجابی زندگی و روح جمعی خانوادگی را به کرار مشاهده میکنیم. حال اگر میخواهد قلابی باشد (دلهدزدها) یا طماع و سواستفادهگر (انگل) و یا دور افتاده (وداع). ولی با این وجود هر سه کارگردان شرقی همگرا شدن اعضا را در کنار هم به چشم یک موهبت میبینند که این اساساً از زیست انسان اشراقی نشات میگیرد.
اهمیت بقا
مسئلهی مهم دیگر و مشترک در این سه فیلم امر مبارزه برای بقاست. خانوادهی «دلهدزدها» تا لحظهی آخر برای بودن کنار هم میجنگند و حتی با فاش شدن حقیقت باز هم کنار یکدیگر قرار داشته و یکی برای دیگری ایثار خرج میکند. در آنسو در «انگل» هم اعضای خانوادهی کیم با ماسکهایی که بصورت زدهاند در لایهی مخفی هویتیشان مشغول مبارزه برای بقا بهسر میبرند و سر آخر با اینکه زندگیشان همچون خانوادهی «دلهدزدها» از هم میپاشد اما هنوز پسر به فکر پدر محبوس است و جنگندگی برای بودن را میتوانیم تا پایان مشاهده کنیم.
در «وداع» امر بقا و ایستادگی برای زیستن کمی حالت فردی و روحانی به خود میگیرد و این موضوع در رفت و برگشتی بین مادربزرگ و نوهاش نوسان میکند. زن پیر که اکنون سرطان دارد در کنار نوهی تازه برگشتهاش از آمریکا میخواهد طعم جدیدی از زندگی را بچشد که در این سیر حس بقا برای جفتشان یک تجربهی خوشایند را به وجود میآورد.
موضوع بقا در این سه فیلم نمایانگر نگاه شرقی به زندگی است؛ نگاهی که حتی در اوج ناامیدی هم در آن میتوان استحکام و انسجام بودن را یافت، حال میخواهد از پس دلهدزدی باشد یا دروغ و کلاهبرداری و یا از فرط تنهایی. بار دیگر میتوانیم بگوییم که چنین منظرگاهی از زیست این فیلمسازهای شرق آسیایی نشات گرفته است چون اصولاً انسان اشراقی روح سرزندگی و بقا را از سرچشمهی طبیعت میداند و به ایستادگیاش ایمان راسخ دارد.
اهمیت فقر، حاشیهنشینی و غربزدگی
مسئلهی فقر مالی و عقب رانده شدن اجتماعی در دو فیلم «دلهدزدها» و «انگل» سویهای بسیار پر اهمیتی را بازتاب میدهد. هر دو خانواده در حاشیهی ابر شهرهای مدرن توکیو (ژاپن) و سئول (کره جنوبی) میزیند و ما شاهد زندگی سخت و پر از مشکلاتشان هستیم. کوریدا و جوهو در فیلمهایشان به طبقهای از جامعههایشان پرداختهاند که حاصل مدرنیزاسیون و تکنوکراسیهای بیرحمانه در بسط مدرنیته هستند.
خانوادهی «دلهدزدها» مجبورند در خانهی محقر مادربزرگ با اتاق کوچکش زندگی کنند که حتی جای خواب انفرادی برای اعضایش ندارد و خانوادهی «انگل» در یک زیر زمین آبگیر و بدون نور در یکدیگر میلولند و دعا میکنند که باران نبارد. چنین مسئلهی حاشینهنشینیای در این دو فیلم بصورت کاملاً آشکار به عینیتِ نمایشی تبدیل میشود و ما مستقل از نمایشهای توریستی از ژاپن و کره، با یک طبقهی بزهکار و نسبتاً بیهویتِ اجتماعی روبروایم که در لایههای زیرین جامعهی شهرنشینی میزیند. زنگ خطر کوریدا و جوهو برای دولتمردان کشورشان نمایش و بسط این نوع طبقهی حاشیهنشین است که بخش غیر چشمپوشی در مدرنیته محسوب میشوند، بهخصوص برای ژاپن و کره صنعتی که روز به روز بسوی مدرنیته شدن گام برمیدارند.
در «وداع» زیاد با موضوع فقر روبرو نیستیم اما در این فیلم، وانگ چالش را بر روی تعامل بین زندگی غربی و شرقی میگذارد؛ دختری که در آمریکا زندگی میکند و باید به چین برود تا از مادربزرگ مریضش مواظبت نماید. در رابطهی مادربزرگ و دختر ما شاهد تعاملات و تنازعات زندگی سنتی و مدرن هستیم و این موضوع که زندگی در چین بهتر است یا در آمریکا؟! همانطور که در «دلهدزدها» و «انگل» به یک طیف از طبقهی شهرنشینی رسیدیم، در «وداع» به آن دسته از مهاجرینی میپردازد که در آمریکا میزیند و با مسئلهی غربزدگی طرفاند و اکنون میخواهند دوباره به موطنشان برگردند؛ فیلمساز دو سبک زندگی را در برابر هم میگذارد.
چالشهای زیستی و اشتراکی در سه فیلم «دلهدزدها»، «انگل» و «وداع» بر محور انسانیت و تعامل جمعی آن چرخش دارد. مسئلهی فقر و حاشیهنشینی و سپس امر هویت فردی و اجتماعی موضوعات مشترک این سه فیلم میباشد.