معرفی فیلم هایی با موضوع ۱۱ سپتامبر
واکنش های سینماگران به کارناوال رسانه ای بزرگی که جورج بوش پسر علیه مسلمانان به راه انداخت، چه در آثار مستند و چه داستانی، بخشی از تاریخ نگاری معاصر جهان ما را به طور کاملاً جانبدارانه ای انجام داده اند.

حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و برخورد عمدی دو هواپیمای مسافربری به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی، فصل جدیدی را در روابط بینالملل آغاز کرد و اینقدر در خودش پیچیدگی و چندلایگی داشت که طیف متنوعی از مواضع تحلیلگران را ایجاد کند. این تنوع مواضع، در نوع نگاه سینما به چنین پدیدهای هم بروز کرد.
عدهای روایتهای رسمی از این جریان را که به دولت جورج بوش پسر تعلق داشت، به طور اساسی زیر سوال بردند و با زبان بیزبانی گفتند که ظاهراً همه چیز یک نمایش از پیش طراحی شده بوده. عدهای دیگر نیز روایتهای رسمی را زیر سوال نبردند، اما سعی کردند در دام دشمنی متعصبانهای که این اتفاق میخواست به وجود بیاورد نیفتند.
آنها ماجرا را بیشتر به مثابه یک تراژدی میدیدند. دستاورد تبلیغاتی جمهوریخواهان از این رویداد اسلامهراسی شدید بود؛ اما چون این موضوع چندان روشنفکرانه نیست، سینماگران زیادی نبودند که با لحنی صریح، از این موضع سراغ ۱۱ سپتامبر بروند؛ اما چنین نگاهی در بین فیلمهایی که راجعبه آن حادثه ساخته شد دیده میشود.
برخورد سینماگران با ۱۱ سپتامبر چه بود
در این میان نگاه کن لوچ، فیلمساز چپگرای انگلیسی به حوادث ۱۱ سپتامبر خاصترین و منحصر بهفردترین نگاه بود. او ١١ سپتامبر شیلی و سقوط دولت مردمی سالوادور آلنده توسط کودتای آمریکایی و روی کار آمدن ژنرال پینوشه را یادآوری کرد. به هرحال حوادث ۱۱ سپتامبر چه نمایشی از پیش طراحی شده بود، چه حرکتی که به عمد از سوی خود آمریکاییها تحریک شده باشد و چه چیزی که به طور واقعی اتفاق افتاده است، در گردونه رقابت بین دو جناح جمهوریخواه و دموکرات آمریکا افتاد و نگاه به آن، از این رهگذر عبور کرد. بسیاری از فیلمهایی که با دیدی انتقادی درباره ۱۱ سپتامبر آمریکا ساخته شدند، جنبه انتخاباتی دارند. اینها همه البته مانع از رأی آوردن مجدد بوش نشد، اما چنین روندی ادامه پیدا کرد و نهایتاً در ۲۰۰۸ میلادی، در کنار عوامل دیگر، باعث شد که یک رئیسجمهور دموکرات به کاخ سفید برود. با این حال کارناوال رسانهای بزرگی که جورج بوش پسر علیه مسلمانان به راه انداخت و واکنشهای سینماگران بر علیه این کارناوال، چه در آثار مستند و چه داستانی، بخشی از تاریخنگاری معاصر جهان ما را به طور کاملاً جانبدارانهای انجام دادهاند و کسی که میخواهد واقعیت را بداند، باید از دل این روایتهای جور واجور به حقیقت برسد.
مهمترین فیلم های سینمایی ۱۱ سپتامبر
در ادامه این مقاله به معرفی کوتاهی از ۶ فیلم سینمایی با موضوع حادثه ۱۱ سپتامبر در آمریکا میپردازیم. این ۶ اثر را میتوان مهمترین و پربازخوردترین فیلمهای سینمایی در رابطه با این حادثه دانست.
«یازده سپتامبر» به کارگردانی یازده نفر ۲۰۰۲
فیلم «۱۱سپتامبر» یادآور یک کلاژ کلاسیک اما فراموششده در سال ۱۹۶۷ است که شامل فیلمهای کوتاه مختلف درباره جنگ ویتنام میشد. در اینجا هم ۱۱فیلم کوتاه توسط ۱۱کارگردان از نقاط مختلف دنیا ساخته شده و کنار هم قرار گرفته که هرکدام از این فیلمها دقیقا ۱۱دقیقه و ۹ثانیه و یک فریم هستند. شاید تماشای بعضی از این فیلمها مثل تصویر تلخی که آلخاندرو گونزالس ایناریتو از سقوط افراد از برج نشان میدهد، بسیار دشوار باشد.
غیر از ایناریتو، کن لوچ انگلیسی، شان پن هنرپیشه آمریکایی، یوسف شاهین فیلمساز مشهور و فقید مصری و چندین فیلمساز دیگر در ساخت این فیلم شرکت داشتهاند. این اثر در جشنواره فیلم ونیز برنده جایزه یونسکو شد و فیلم کوتاهی که کارگردانی آن بر عهده کن لوچ بود، جایزه فیپرشی بهترین فیلم کوتاه این جشنواره را دریافت کرد.
در حقیقت مشهورترین بخش این فیلم هم به کن لوچ تعلق داشت. کن لوچ داستان پابلو، خواننده و ترانهسرای شیلیایی تبعیدشده به انگلستان را روایت میکند که نامهای برای مردم آمریکا مینویسد و این حملات تروریستی را محکوم میکند. سپس او داستان حکومت سالوادور آلنده و عواقب هولناک یازدهم سپتامبری را که در شیلی به وقوع پیوست، شرح میدهد. طی آن اتفاقات، دولت مردمی آلنده با کمک آمریکاییها طی یک کودتا سقوط کرد و ژنرال خونخواری به نام آگوستینو پینوشه روی کار آمد.
فارنهایت ۹/۱۱ ؛ مایکل مور ۲۰۰۴
شاید مشهورترین فیلمی که درباره حوادث ۱۱ سپتامبر ساخته شده، فارنهایت ۹/۱۱ به کارگردانی مایکل مور باشد. این فیلم پرفروشترین مستند جهان در گیشههاست و از معدود آثار مستندی است که برنده نخل طلای کن شدهاند. مایکل مور در این فیلم با خشم و نفرت تمام سراغ جرج بوش و بعضی از اعضای کنگره آمریکا میرود و جنگ با عراق و افغانستان را زیر سوال میبرد؛ اما او خشم و نفرتش را در پس بذلهگویی و طنز کار مخفی کرده است.
در این فیلم روایتهای رسمی از حادثه ١١ سپتامبر به چالش کشیده میشود و به سیاستمداران آمریکا که فرزندان این کشور را به جنگ می فرستند، اما حاضر نیستند اجازه بدهند فرزندان خودشان به جنگ بروند، طعنه زده میشود. مور نام این فیلم را از کتاب «فارنهایت ۴۵۱» نوشته ری بردبری برداشته است.
داستان این کتاب در جهانی اتفاق میافتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب میشود. در عوض شهر پر است از قرصهای شادیبخش و داروهای مسکن و خوابآور که فراموشی ایجاد میکنند و همینطور صفحههای بزرگ ویدئویی بر دیوارهای منازل که هرگونه دغدغهای را برطرف میکنند.
آزاداندیشی در این جهان ممنوع و خطرناک است؛ چون تعادل جامعه را مختل میکند. کتاب و هرچه خواندنی است، عامل اصلی این انحراف شناخته میشود. مسئولیت بازیابی و سوزاندن کتابهای باقیمانده در این نظام به عهده آتشنشانی است. از آنجاییکه خانههای این شهر تخیلی ضدآتش هستند، کتابهای پیدا شده را در همان محل اختفاء به آتش میکشند.
برای کشف محل اختفای کتاب از یک سگ مکانیکی استفاده میکنند که پس از یافتن کتاب، صاحب آن را که دشمن امنیت ملی نامیده میشود، تعقیب کرده و به قتل میرساند. فارنهایت ۴۵۱، دمایی است که کاغذ در آن شروع به سوختن میکند. مایکل مور جزء به جزء این فضاسازی را در مورد فضای آمریکای قرن ۲۱ همسانسازی کرده است.
اتفاقاً سال ۱۹۶۶ فرانسوا تروفو فیلمی داستانی بر اساس همین کتاب ساخته بود و سینما با قصه ری بردبری بیگانه نبود. مور با این نامگذاری، علاوه بر سیاستمداران، مردمی را هم که در دمای حوادث ۱۱ سپتامبر آگاهیشان سوخته، نقد کرده است. یکی از تهیهکنندگان این فیلم هاروی واینستین است که بعدها به دلیل رسوایی جنسی و تجاوز به ۸۰ زن از آکادمی اسکار اخراج شد.
واینستین از جمله حامیان و کمککنندگان دیرپای حزب دمکرات و کمپینهای ریاستجمهوری باراک اوباما، هیلاری کلینتون و جان کری است. او از کمپین ریاستجمهوری ۲۰۰۸ کلینتون حمایت کرد و سال ۲۰۱۲ در خانهاش برای اوباما مراسم جمعآوری کمک مالی برگزار کرد. فارنهایت ۹/۱۱ هم فیلمی بود که به طور مشخص با انگیزههای انتخاباتی ساخته شد اما بهرغم فروش بالایی که کسب کرد، نتوانست مانع از ورود مجدد جرج بوش به کاخ سفید شود.
مرکز تجارت جهانی؛ الیور استون ۲۰۰۶
«مرکز تجارت جهانی» به کارگردانی الیور استون و با بازی نیکلاس کیج و مایکل پنیا در سال ۲۰۰۶ اکران شد. داستان از زمانی شروع میشود که نخستین هواپیما به برج شمالی برخورد میکند و وقتی چند مامور پلیس برای تخلیه برج به محل وقوع حادثه اعزام میشوند، هواپیمایی دیگر به برج جنوبی برخورد میکند. ماموران پلیس که وارد برجها میشوند، ساختمان شروع به ریزش میکند.
دو نفر از ماموران پلیس، زیر آوار ساختمان مدفون میشوند و البته در انتها به طرز معجزهآسایی نجات پیدا میکنند. فیلم استون یک حکایت پرفراز و نشیب از ۱۱سپتامبر را از دید دو دسته از افراد تعریف میکند. او، داستان واقعی پلیسهای گرفتار در آوار را در یکسو قرار داده و با صحنههایی از همسران آن پلیسها که در مورد حملات، اطلاعات کسب میکنند و البته فلاشبکهایی به روزهای بهتر زندگی، ترکیب کرده است.
در این فیلم بهرغم آنچه که از استون به عنوان یکی از مشهورترین فیلمسازان سیاسی جهان توقع میرفت، ردپای هیچ تبهکار یا شخصیت منفی دیده نمیشود و به جز سایه هواپیما که وقوع حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر را خبر میدهد، اثری از تروریستها و عمل آنها یا حتی مأموران امنیتی که در حال چیدن صحنه باشند نیست؛ طوری که اگر صحنه سایه هواپیما حذف شود، انگار فیلم در اثر فاجعهای طبیعی رخ داده است و میتوان آن را در ژانر حادثهای طبقهبندی کرد.
بعضی از منتقدان از این فیلم تعریف کردند اما حتی استفاده از نیکلاس کیج و هزینههای زیاد تبلیغاتی هم نتوانست آن را در گیشه نجات دهند.
یونایتد ۹۳؛ پل گرینگرس ۲۰۰۶
پل گرینگرس، سلطان دوربین روی دست جهان، یکی از معدود فیلمهایی که در زمان روی کار بودن بوش به دفاع از روایت رسانههای همسو با او پرداختهاند را ساخته است. تم امیدوارانه و شکست ناپذیر فیلمهای آمریکایی که از خصوصیات کلاسیک آنهاست، در این فیلم به شکل پررنگی وجود دارد و سعی شده ازدل یک شکست، روایت یک پیروزی بیرون بیاید.
پرواز یونایتد ۹۳ که در جریان واقعه ۱۱ سپتامبر ربوده شد، قرار بود به همراه سه هواپیمای دیگر به مراکز مهمی در شهر نیویورک اصابت کند. دو هواپیما به برجهای مرکز تجارت جهانی برخورد کردند و یکی به پنتاگون و این هواپیما قرار بود به کاخ سفید برخورد کند. اما به دلیل تاخیر در پرواز، مسافران از برخورد هواپیماهای دیگر مطلع شدند و درگیریهایی با هواپیمارباها ایجاد میشود. در این کشمکشها، به دلیل ارتفاع کم، هواپیما به زمین برخورد کرد.
اعلام شد که وقایع داخل هواپیما بر اساس مکالمات تلفنی مسافران با اعضای خانوادهشان ساخته شده ولی دقایق آخر محصول تخیل نویسنده بوده است. این فیلم که از بازیگران ناشناختهای استفاده کرده، ضعف عمدهای دارد و آن عدم باورپذیری شخصیتهای منفی است. آنها کاملا تیپ هستند و به جز قرآن خواندن که نشانه مسلمانی است و نه لزوما تروریست بودن، هیچ نشانه دیگری دال بر ویژگیهای شخصیتیشان وجود ندارد. ظاهرا گرینگرس تصور کرده که آنها هم مثل بیگانگان فضایی که به زمین حمله میکنند، نیاز به شخصیتپردازی انسانی ندارند.
بر من حکمرانی کن؛ مایک بایندر ۲۰۰۷
مایک بایندر فیلم «بر من حکمرانی کن» را در سال ۲۰۰۷ و با بازی آدام سندلر، دان چیدل و جادا پینکت اسمیت روی پرده برد. این فیلم درباره پیامدهای انسانی ۱۱ سپتامبر و تاثیرات روحی آن روی بازماندگان است. آلن جانسون (با بازی دان چیدل)، یک دندانپزشک سختکوش و مردی خانوادهدوست، روزی با هماتاقی دوران دانشگاهش، چارلی فاینمن (با بازی آدام سندلر) روبرو میشود. چارلی پس از مرگ خانوادهاش در حادثه ۱۱ سپتامبر در آستانه جنون است.
او، همسرش، سه دخترش و سگش را در یکی از دو هواپیمایی که به برجهای مرکز تجارت جهانی اصابت کردند، از دست داد. نه داستان این فیلم و نه بازی آدام سندلر، هیچکدام مورد تحسین آکادمی اسکار قرار نگرفتند. این فیلم هم دنبال مقصر قضیه نمیگردد و بیشتر تأثیرات آن را بررسی میکند.
سی دقیقه بامداد؛ کاترین بیگلو ۲۰۱۲
بعد از اینکه خیال دموکراتهای هالیوود از جانب جرج بوش راحت شد، دیگر برای زیر سوال بردن روایتهای رسمی از ۱۱ سپتامبر هم انگیزهای وجود نداشت.
فیلم «سی دقیقه بامداد» به کارگردانی کاترین بیگلو که پیش از آن هم مهلکه را درباره جنگ عراق ساخته بود، سال ۲۰۱۲ در سینماها به نمایش درآمد. این فیلمی بود که موقعیتطلبی هالیوود در رابطه با اتفاقی مثل ۱۱ سپتامبر را به خوبی نشان میدهد. پس از تشکیکهایی که در راستی روایتها راجعبه این موضوع شده بود، حالا عنوان میشود که حادثه، به واقع تروریستی بوده اما از آن دستاویزی برای ستایش اوباما ساخته میشود که بن لادن را پیدا کرد و کشت.
این فیلم با صدای شیون و درخواست کمک حادثهدیدگان حمله تروریستی۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ که منجر به فرو ریختن برجهای دوقلو شد، شروع میشود و در ادامه، داستان ده سال جستوجوی سازمان سیا برای کشف محل زندگی رهبر القاعده، اسامه بنلادن، روایت میشود. این جستوجو در نهایت به شهری در پاکستان میرسد که حملهای نظامی به خانه بنلادن در شهر ایبتآباد منجر به مرگ او در تاریخ دوم مه ۲۰۱۱ میشود.
در فیلمنامه گفتههای مقامات رسمی درباره کشف محل زندگی و کشتن بنلادن نقش پررنگی دارند. «سی دقیقه بامداد» شباهت بسیاری به صحنههای حقیقی دارد. سازندگان فیلم در انتخاب شخصیتهایی که براساس شخصیتهای واقعی شکل گرفتهاند با احتیاط عمل کرده و اغلب اسمها را تغییر دادهاند.
این فیلم با استقبال منتقدان روبرو شد و در هشتادوپنجمین دوره جوایز آکادمی اسکار در پنج شاخه نامزد جایزه شد که فقط یک جایزه را برد.