معرفی بهترین نقش آفرینی های خسرو شکیبایی
مرحوم خسرو شکیبایی از مهم ترین بازیگران سینمای ایران بود که همکاری های موفقی با فیلمسازانی مانند داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و کیومرث پوراحمد داشت. این هفته منتقدان ما به معرفی فیلم های مورد علاقه خود از بین آثار خسرو شکیبایی پرداخته اند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد.
امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
عباس نصراللهی: هامون (۱۳۶۸، داریوش مهرجویی)
بعضی از نقشآفرینیها در تاریخ سینما هستند که سخت و یا بهتر است بگویم بعید است بتوانیم بازیگر دیگری را در آن نقش خاص تصور نماییم. یعنی هرچه در ذهنمان بگردیم و جستجو کنیم، قطعا باز هم به همان بازیگر میرسیم که نقش را بازی کرده و در آن ماندگار شده است. مانند مارچلو ماسترویانی در نقش گوییدو آنسلمی در شاهکار فدریکو فلینی یعنی «هشت و نیم» که هرچه سینما روبه جلو برود، بازهم کسی نخواهد توانست که در آن نقش اینچنین بدرخشد و ماندگار شود.
اگر بخواهیم به سینمای خودمان رجوع کنیم و چنین نقشهایی را بیابیم، قطعا یکی از آنها (اگر اولی نباشد) خسرو شکیبایی در نقش حمید هامون در فیلم «هامون» داریوش مهرجویی خواهد بود. اولین نقشآفرینی شکیبایی در قامت نقش اصلی یک فیلم سینمایی، با هوشمندی فیلمساز در انتخاب او و ویژگیهای یکهی فراوانی که شخصیت در فیلم دارد و در پی آن شخصیتپردازی درجهیکی که برای او صورت گرفته، حمید هامون را تبدیل به یکی از ماندگارترین شخصیتهای تاریخ سینمای ما و البته نماد بسیاری از جوانان در جامعه نموده است.
نمادی که از همان زمان ساخت فیلم تا کنون بر سر زبانهاست و بسیاری حتی در محاورههایشان نیز او را به یاد میآورند و ویژگیهایش را برای یکدیگر بازگو مینمایند. این ماندگاری علاوه بر تمام ویژگیهای دقیق شخصیت در فیلمنامه، به حضور شکیبایی در این نقش برمیگردد. مردی ساده، لاغر و سیهچرده که کلمات را دقیق و صریح بیان میکند، موهایش روی صورتش ریخته شدهاند و نارضایتی از شرایط و زندگی و محیط اطراف در چهرهاش موج میزند. مردی که چیزهای بهتری از این زندگی میخواهد، اما نه صرفا پول، سفر و رفاه، بلکه او میخواهد از رمز و راز زندگی سر در بیاورد (سکانس کلیدی حضور او در خانهی مادر همسرش و صحبت با او دربارهی ابراهیم و اسماعیل مبین این حرف است).
حضور شکیبایی در نقش حمید هامون آنقدر پر و بال به خود میگیرد که او را، با تمام نقشهای دیگری که بازی کرده است، هامون سینمای ایران خطاب کنند. شخصیتی به یاد ماندنی که بخش زیادی از این ماندگاری را مدیون حضور خسرو شکیبایی در قالب این شخصیت است. بازیگری توانمند که همین یک فیلم و یک ایفای نقش میتواند جلوهی تمامقد ویژگیهای منحصربهفرد او در بازیگری باشد.
پژمان خلیلزاده: اتوبوس شب (۱۳۸۵، کیومرث پوراحمد)
خسرو شکیبایی را تمام مخاطبان سینما با هامون داریوش مهرجویی میشناسند. هامونی که بر کل کارنامه هنری وی سایه انداخت. اما شکیبایی این اسطورهی بازیگری سینمای ایران در دوران پیری و پایانیاش نقشهایی عمیق و به شدت اثرگذاری بازی نمود؛ نقشهایی که نمیتوانی با هر بار دیدنشان از جا تکان نخوری و ذوق نکنی.
«اتوبوس شب» یکی از آن نقشآفرینیهای ماندگار اوست. در اینجا شکیبابی نقش یک پیرمرد فرسوده و خسته را دارد، یک رانندهی فرتوت که از استایل و میمیک و سبک بیانش یک اقیانوس تنهایی و مرموزیت جاده میبارد. در این فیلم شکیبایی با زوج جوان خود مهرداد صدیقیان در مقابل دوربین همیشه آهسته و مسکون پوراحمد یک بازی درخشان را ایفا مینمایند. ایفای نقشی که باعث شد صدیقیان به عنوان یک بازیگر با استعداد به سینمای ایران معرفی گردد.
شکیبایی در «اتوبوس شب» حرف زدنش، ناله کردنهایش و خستگیهایش گویی کلیتی از خودِ خسرو شکیبایی سینمای ایران میباشد. رانندهی فیلم خسته است، غر میزند اما سر جایش هم بزرگتر خوبی است و محکم در گوش سربه هوایی میخواباند. شکیبابی «اتوبوس شب» را میتوان به اندازه «هامون»، «روزی روزگاری»، «کاغذ بیخط» و….. دوست داشت. این آخرین گوهر درخشان خسرو است در انگارهی دوربین پوراحمد ایرانیساز.
احسان کریمی: کاغذ بیخط (۱۳۸۰، ناصر تقوایی)
خسرو شکیبایی از جمله بازیگرهاییست که در سینمای ایران نقشهای ماندگاری از خود به جا گذاشته است؛ از حمید هامون در فیلم داریوش مهرجویی گرفته که سینمای ایران را واجد تصویری تازه از مردی روشنفکر کرد تا پدر دو خواهر دوقلوی همدل در «خواهران غریبِ» کیومرث پوراحمد – که آوای گرم و دلنشینِ او در حین خواندن ترانهی “مادر من” حتماً در خاطر سینمادوستانِ ایرانی باقی مانده است – و نیز کاراکتر جهانگیر در «کاغذ بیخط»، آخرین ساختهی ناصر تقوایی.
تقوایی در «کاغذ بیخط» با مستقر کردن دوربینش در چهارچوب خانه و به کمک میزانسنهایی برآمده از زندگی زن و شوهری از طبقهی متوسط و دیالوگهایی حسابشده که در لفافهی کنایه مطرح میشوند، رابطه و زندگی یک زوج معمولی را به خوبی برجسته مینماید. «کاغذ بیخط» حامل نگاه و دیدگاه تقواییست که به شکلی روشنفکرانه – به معنای واقعیاش – زندگی زناشوییِ مترقی را در درک متقابل زن و شوهر از یکدیگر و شناخت هردو از شخصیتِ هم و نیز توجه به افکار و احساسات و تواناییهای طرف مقابل و مجال دادن به بروز آنها، جستجو میکند.
هدیه تهرانی و خسرو شکیبایی با شیمی بسیار خوبشان مقابل دوربین، ناصر تقوایی را در فیلم یاری کردهاند. شکیبایی در تصویر مردی که دوست دارد همسرش محدود و قائل به نقش یک زن سنتیِ ایرانی باشد، به دور از هرگونه کلیشه عمل کرده است. جهانگیر نشان میدهد برخلاف آنچه که در ظاهرِ رفتارش پیداست، در اصل در جایگاه همان مرد سنتی ایستاده است که بیشتر میخواهد زنش یک جا در خانه بند باشد؛ مردی که بیشترِ وقتش صرف کارش شده است و همسرش ادعا میکند او را درست نمیشناسد و البته در پایان – همراه با زن خود – جرأت میکند در جهتِ شروعی تازه برآید.
شکیبایی در بازی خود بیآنکه در طول فیلم ذرهای مخاطب را از خود دفع کند، این مرد را به تصویر کشیده و مانند همیشه نقشش را تر و تمیز از آب درآورده است. به کمک خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی، جهانگیر و رؤیا در «کاغذ بیخط» از زوجهایی هستند که در سینمای ایران میتوانند در یاد بمانند.
میلاد جلیلزاده: خانه سبز (۱۳۷۶، مسعود رسام و بیژن بیرنگ)
کارنامه بازیگری خسرو شکیبایی اجتماع نقیضین است چون هم در آن تنوع هست و هم تالیف. از نقشی که او در سریال «مدرس» بازی کرد و به خاطر شباهت غافلگیرکنندهاش با یک شخصیت روحانی، همه را در بهت و حیرت فرو برد تا سریال «روزی روزگاری» که تنها وسترن ایرانی تا به امروز است و سپس«هامون» و نقش مرد شاعر مسلک و رمانتیکی که مایههای روشنفکری داشت، این همه تنوع در کارنامه شکیبایی به چشم میخورد اما در عین حال او بازیگری مؤلف و منحصر به فرد است که به محض گرتهبرداری یک هنرپیشه از سبک کاریاش، بلافاصله همه میفهمند منبع الهام خسرو شکیبایی بوده است.
یکی از نقشهای مهم شکیبایی که در کارنامه او نقطه عطف مهمی ایجاد کرد، هامون ساخته داریوش مهرجویی بود. همانطور که تیپ کهنهسرباز خسته از زمانه، از فیلم «آژانس شیشهای» به بعد همراه پرویز پرستویی ماند، هامون هم تیپ یک روشنفکر دلخسته و عاصی را از آن به بعد با خسرو شکیبایی همراه کرد. این تیپ اما در سریال «خانه سبز» بود که کامل شد. حمید هامون در یک لحظه حاد که دارایی عاطفیاش را در معرض تهدید میبیند، بر شرایط اطراف خود میشورد؛ اما رضا صباحی، وکیل دادگستری و راوی اصلی داستان در خانه سبز حکایت دیگری دارد.
او یک پدر، یک همسر، یک پسر بزرگ خانواده و به طور کل مرد معقولی است که نسخه آرام گرفته و کامیاب حمید هامون به حساب میآید. خانه سبز طنز شیرینی داشت که عموماً باعث قهقهه مخاطبان میشد و اگر محبوب بود، این تا حدود زیادی به فضای دوستداشتنی حاکم بر آن بر میگشت. شاید بتوان جای هر کدام از بازیگران خانه سبز بازیگر دیگری را تصور کرد و این سریال را همچنان با همین کیفیت در نظر آورد اما اگر خسرو شکیبایی را عوض کنیم، ماهیت خانه سبز عوض میشود.
او پدیدآورنده بخش قابل توجهی از فضای صمیمی و دوستداشتنی حاکم بر این سریال است؛ هنرپیشهای که مسیر کار حرفهایاش به مثابه رودخانهای شفاف از مکانها و مناظر مختلفی عبور کرد و تنوع چشمگیری داشت اما در نهایت به دریایی ریخت که شخصیت یک بازیگر در مقابل دوربین را به شخصیت واقعی او پیوند میداد. بله! خسرو شکیبایی واقعی خیلی شبیه همان خسرو شکیبایی بود که در خانه سبز دیده شد.